پاسخ تهیهکننده سریال پدر به انتقادها
18:00:08 1397/05/14
فاطمه پاقلعهنژاد: «مردم دوست دارند شعار بشنوند» این را حامد عنقا می گوید. حامد عنقا که این روزها سریال «پدر» را روی آنتن دارد. اگر احیانا حالا که این مصاحبه را می خوانید، نمی دانید درباره کدام سریال صحبت می کنیم، همانی است که حتما قسمت هایی اش را در شبکه های اجتماعی دیده اید.
همان که پسری از دست مزاحمت دختری خودش را از پنجره به بیرون پرت کرد. حامد عنقا نویسنده فیلمنامه و همزمان تهیه کننده این سریال است. او این سریال را در موسسه ای به نام «مهرطاها» ساخته که یکی از شرکایش است. موسسه ای که شرکای دیگری مثل جلیلوند کارگردان فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» - با تهیه کنندگی احسان علیخانی – دارد.
خیلی صریح و البته در فضایی گرم و پر از خنده با عنقا صحبت کردیم. با فردی که روزنامه نگار بوده، فیلمنامه نوشته، می گوید بیزینسی دارد که پول زیادی درمی آورد و البته در کنارش فیلم می سازد و سریال کار می کند. او که همین حالا مشاور فرهنگی دانشگاه آزاد است و فیلم مستند انتخاباتی دکتر علی اکبر ولایتی را هم پیشتر ساخته است.
بهانه این گفت و گو سریال «پدر» است. به راستی آیا او یک کار سفارشی ساخته؟ خودش که می گوید اگر در صف سفارشیسازها بایستد می شود نفر nام . حرف هایش را بخوانید و بعد قضاوت کنید .
چرا مشابه
کاراکترهای سریالهای شما را در جامعه نمیبینیم؟ حامد تهرانی در «پدر» یا محمد در «تنهایی
لیلا» و...
می توانم دو جور
جواب بدهم. میتوانیم با هم بحث تئوریک داشته باشیم که باید تئوریک بگویید که همه
کاراکترهای تاریخ سینما از کجا میآیند. من فکر میکنم باید شوخی کنیم برای اینکه
حداقل میتوانم صد تا کاراکتر تاریخ سینما بگویم که در کوچه یا طبقهات نیست!
ماجرا این است که
شما ایدئولوژی را تئوریزه میکنی.
این که تو داری به
عنوان اتهام میگویی مدال روی سینه من است.(با خنده)
ایرادی ندارد.
ماجرا این است که شما یوسف پیغمبر را در سال 1396 در سریالتان به تصویر کشیدید.
اینکه میگویید صد تا کاراکتر میتوانید اسم ببرید که در واقعیت شاید مشابهشان
وجود نداشته باشد، درست است ولی شما یک سری شخصیت طراحی میکنید دقیقا برای گفتمان
اصولگرایی. کانسپت مخاطبت را میشناسی و میدانی که آن کسی که تلویزیون را نگاه میکند دوست دارد پسرش آن شکلی باشد !
از تعریفی که کردید
متشکرم!
ولی از طرفی هم میدانی که چه بسازی که با آن یک موج بسازی و بالاخره همان مخاطب اضافهای که با این
کلک درگیر قصهتان می کنی درست است که برای خنده میآیند ولی هر دقیقه که سریال را
میبینند برایتان کنتور میاندازد دیگر!
ببینید، ما نمیتوانیم تعداد کسانی که سریال را میبینند اندازهگیری کنیم. در نظرسنجی سازمان هم
که هزارتا «ان قلت» میشود وارد دانست اما اگر بیاییم یک مقیاسی را مثل جامعه
مخاطبانی که روی تلوبیون سریال را میبینند، در نظر بگیریم، این مصداق خوبی است.
من در قسمت سوم یک سکانس دارم که به قول شما آن موج را راه میاندازد؛ حالا اینکه
حرف و حدیث به وجود آمده که این موج چگونه راه افتاده و آیا گروه سازنده در ساخت
آن دخیل بودند و... از این توهم توطئههایی که خیلی دوست دارید و اتفاقا بامزه هم
هست. یک قسمت داشتم که در آن یک سکانس بود که پسری خودش را از پنجره به پایین میاندازد، این را بریدیم و صداگذاری کردیم و دابسمش درست کردیم و...
دابسمش درست کردید؟
من به معنای مردم.
به معنای مردم یا
واقعا ممکن است در این کارها نقش داشته باشید؟
به هر حال این باعث
شد که موجی راه بیفتد و قسمت سوم 210 هزاربار دیده شد. پس چرا قسمت چهارم دو برابر
شد؟ چرا قسمت پنجم سه برابر شد؟ این آمار پنهانی نیست. یک سریال به اسم «پایتخت»
مثلا داریم که تعداد کلیک آن هم مشخص است. یک سریال بد هندی با کاراکترهای
ایدئولوژی زده به اسم «پدر» هم هست که من نمی دانم مردم برای چه می بینند، البته
به زعم شما، من که دست مردم را هم می بوسم که این کار را می بینند، تعداد کلیک این
هم مشخص است. من فقط این کلیک را برای این مطرح می کنم که متری برای اندازه گیری
داشته باشیم. اینکه من بگویم شب ها همه مردم سریال من را می بینند و شما بگویید
هیچ کس نمی بیند، هیچکدام نمی توانیم حرفمان را ثابت کنیم.
در همین حین که میخواهید با متر تلوبیون برای ما بینندههای سریالتان را بگویید میشود درباره کلیکی که ساختههای ایرج ملکی خوردهاند هم سرچ
داد؟
اتفاقا میشود. آنها
هم خیلی دیده شده. البته میشود خیلی موارد دیگر را هم با این منطق سرچ داد.
منظور من مواردی
است که ایدئولوژی در آنها دخیل است و به نوعی شعار میدهند.
به هر حال؛ «پایتخت
5» مثلا قسمتی دارد که 300 هزارتا دیده شده، قسمتی هم دارد که 110هزاربار دیده شده
و... مثلا قسمت 9سریال «پایتخت 5»، یعنی یک برند که 5 سری از آن ساخته شده، 109
هزارتا، قسمت هفت 147هزارتا و...
نمی شود آمارسازی
کرد؟
من خودم وی او دی و
آی پی تی وی دارم و میدانم که امکان ندارد. در این مدیاها از آنجایی که در
رگولاتوری درصد سود محاسبه میشود، یعنی حداقل 70 درصد یک ویدئو دیده شود تا تعداد
ویو یکی بالا برود.
شاید! ما یک مطلب
از روزنامه جوان درباره سریال شما گذاشتیم به طرز مشکوکی برایش کامنت میآمد و بر
حسب اتفاق آی پیها یکی بود!
میدانید که این
شکلی نیست (خنده). بیایید یک نگاهی به سایت تلوبیون بیندازیم؛ یک نکته جالب برای
ما وجود داشت؛ شب اول که قسمت اول «پدر» پخش شد، 35 هزار تا بازدید داشت. بعد از
قسمت سوم و چهارم اتفاقی که افتاد این بود که قسمت اول یکباره 200 هزارتا بازدید
داشت یعنی ما مخاطبی پیدا کردیم که تصمیم گرفتند از قسمت اول ببینند که ماجرا چه
بوده. این به این معنا نیست که اگر یک جمعیت زیادی به یک چیز بدی اقبال نشان میدهند، آن تبدیل به چیز خوبی میشود. همه دنیا میتوانند بگویند این فیلم بد است یا
خوب است. از این حرفهای شعاری هم برای منکوب کردن سوال کننده که به مردم توهین میکنید و ... هم خوشم نمیآید.
برای اینکه یک منتقد یا ژورنالیست به شرط اینکه حرفی
که میزند براساس یک تئوری قابل و بحث و اثبات باشد میتواند یک تنه نظرش با همه
هفت، هشت میلیارد آدم جهان فرق داشته باشد. این اتفاق یکی از چند هدف این سریال
بود. یعنی «پدر» تا اینجای کار برای اینکه بتواند حجم زیادی از افراد را یا به
عنوان مخاطب یا تماشاچی درگیر کند، تا اینجا موفق بوده. طبیعتا براساس شیطنتهایی
در روایت قصهاش از نمادهایی استفاده کرده که بتواند جلب توجه کند. چون از روز اول
میدانسته در چه مدیایی دارد محصول تولید میکند.
چه مدیایی؟ دقیقا
توضیح بدهید خب!
در مدیای تلویزیون
که این روزها در آن جذب مخاطب نسبت به سالهای پیش که خود ما سریال میساختیم خیلی
سختتر شده است. چه بسا سریالهایی که در دهه هفتاد، هشتاد پربیننده بود و اگر
امروز پخش شوند آن مخاطب را شاید نداشته باشند. شناختن اینکه داری در این مدیا حرف
میزنی و در شبکه دو این تلویزیون حرف میزنی، پس طبیعتا بر این اساس ویژگیهای آن
تصمیم میگیریم. همه اینها را گفتم که بگویم چند شب پیش با مهدی سلطانی درباره
محبوبیت حرف میزدیم، به او میگفتم که کلاه قرمزی از همه بازیگرها محبوبیتش بیشتر
است و شما ببینید وقتی در نظرسنجی کلاه قرمزی ده هزار و پانصد نفر شرکت میکنند
ولی «پدر» به یک عدد 32هزارنفری میرسد،
به این معنا نیست که این بهتر از کلاه قرمزی است. به این معناست که «پدر» با همه
ضعفها و حسنهایش توانست روی یک جمعیتی یک انگولکی کند که دوست داشته باشند بروند
در سایتی آن را ببینند یا در نظرسنجیاش شرکت کنند.
شما میپذیرید که
این یک کار ماکیاولیستی است؟ هدف وسیله را برایتان توجیه کرده. یک بخشی را در
سریال آوردی که...
تعریف فیلمنامه نویس
را برای من بگو. حتی اگر این کار ماکیاولیستی هم باشد، وظیفه ابتدایی یک درام همین
است. چه من باشم چه مارلوی کلاسیک باشد یا بن جانسون یا یک تئاتر لاله زاری. اولین
وظیفه درام نویس این است که براساس جامعه مخاطبی که برایشان مینویسد شگفت زدهشان
کند. حالا تو میخواهی بگویی نباید این کار را میکردی، این محل بحث است که چرا
باید نظر تو را بپذیرم؟
حرف این نیست. شما
از «قلب یخی» تا همین سریال، میشود گفت یک سری موارد اگزجره داشتی. آن هم مدلی که
حضرات بالا دوست داشته باشند و برای فضای مجازی هم سوژه سرگرمی باشد.
بدی این چیست؟ مثلا
من یک فیلم ستایش شدهای که شاید دوست داشته باشم هفتهای یک بار ببینمش به اسم
«جدایی نادر از سیمین» را دارم که در آن کارگردان در لحظهای تصمیم گرفته که سکانس
مهمی که خانم بیرون میآید و انگار ماشین به او زده و بچه سقط شده را به من نشان
ندهد. خیلی هم کار خوبی کرده و دمش گرم.
نکته این است که
شما از یک طرف میخواهید بگویید برای جامعه میسازم، از طرف دیگر هم میخواهید بروید پز بدهید به دوستان حاکمیتی خاصتان که شعار متر انقلاب سازی میدهند و به
بقیه برچسب میزنند!
شما عادت کردهاید
که وقتی میگوییم هنر متر انقلاب، یعنی هیچ جذابیتی نداشته باشد و همه چیز خطی
باشد؛ مثل «دو چشم بی سو» و «توبه نصوح» آن آقای عزیزی که بعدا فیلمهای دیگری ساخت!
قبول کنید این
سکانس دقیقا از همان ایدههایی است که دوستان به آن میگویند «متر هنر انقلاب» و
قند در دل دوستان دلواپس آب میکند اما در جامعه بیشتر باعث خنده میشود چون
عینیت یافتن برایش سخت است. جوانی که چشم میبندد و درحالی که هزار راه فرار دارد
، از پنجره میپرد و ... شما چنین کاری کردی برای اینکه سوژه بشوی و از طرف دیگر دل دوستان را هم به دست بیاوری.
اگرچه همچنان بعید میدانم کسی غیر از خودتان به ذهنش رسیده باشد که آن کلیپها و
دابسمشها را بسازد یا آن بخش سریال را بلافاصله بعد از پخش در فضای مجازی با کپشنهای عجیب منتشر کند که یوزارسیف انگشت به دهان مانده و تبارک الله میگوید!
آره واقعا! مخصوصا
در این اوضاع بیپولی سازمان باید به جای اینکه دستمزد مهدی سلطانی را بدهم، بدهم
از این مزخرفات بسازند! چرا باید این کار را بکنیم؟
چون طبق گفته
خودتان میدانستید برای مدیایی سریال میسازید که مخاطب کمی دارد و برای شبکه دوم
هم میسازید و... شما یک کاری ساختهاید و میخواستید دیده شوید و برای این دیده
شدن هر کاری میکنید.
حتما همینطور است.
به نظر من آرتیستی در هر رشتهای که اثری خلق کند که این پشت ذهنش نباشد، یا کاملا
دورو و دروغگو و ریاکار است، یا اصلا آرتیست نیست یا عقب افتاده ذهنی است، برحسب
تصادف وارد این کار شده.
این کار عالی است
برای اینکه دیده شوید. منتهی من میگویم یوسف 2018 ساختید برای اینکه عدهای هم از
طیف آن طرف بگویند تبارکالله چه سریالی ساختید. بالاخره شما نورچشمی دوستان آن
طرفی هم هستید دیگر!
فعلا که بزرگترین
منتقد ما روزنامه جوان است و کسی که یک مقدار بهتر با ما برخورد کرده روزنامه
سازندگی! مثلا روزنامه جوان نوشته بود که کاراکترهای سریال
«پدر» و «تنهایی لیلا» کاملا شبیه هم هستند. «پدر» را درست دیده بود ولی متاسفانه «تنهایی
لیلا» را درست ندیده بود یا حافظهاش ضعیف بود. آن زمانی که اسم این سریال هنوز
«حرمت» بود و اولین مصاحبه را کردم گفتم با همان حال و هوا و با همان کاراکترها میسازم و حتی گفتم اگر بتوانیم سعی میکنیم یک اسپین آفی باشد، یعنی خود مینا ساداتی
را دوباره به عنوان لیلا بیاورم. حالا مینا ساداتی فکر کرد نباید در سریال
تلویزیونی دیده شود.
به سنش هم نمیخورد.
قرار نبود قصه هم به
این شکل باشد و قرار بود یک رویکرد اسپین آفی باشد. حتی به خبرگزاری فارس هم گفتم
شاید یک اسپین آف طور باشد. درباره جذب مخاطب به چه قیمتی میگفتیم. حتما اگر من
به مخاطب دروغ بگویم برای اینکه جذبش کنم، کار ماکیاولیستی کردم. حتما اگر بگویم
در این سریال یک نکته عجیب غریب میبینید، مثلا یک خانم کشف حجاب میکند،
ماکیاولیستی و مذموم و بد است اما اگر از ابزاری در قصه استفاده میکنم برای جذب
مخاطب، پیش خودم احساس شرمندگی نمیکنم. این را بگذار به پای پدرسوختگی من؛ ایرادی
ندارد. باز میشود مدال روی سینه من. همانطور که شما هم وقتی مصاحبهای را تنظیم
میکنید هر کاری میکنید تا تیتر جذابی از آن دربیاید.
درباره خودتان
ماجرا این است که اخباری که به شما مربوط است را سرچ می دهی هیچ ربطی به هم
ندارند. مثلا کار با حمید فرخ نژاد و ... تا این سریال در تلویزیون و یا فیلم مستند
انتخاباتی برای آقای ولایتی تا حالا هم که مشاور هنری دانشگاه آزاد هم هستید.
اجرا، فیلمنامه نویسی، سریال تعاملی و... یک درهم ریختگی در کارهای شما دیده می
شود.
از نظر شما بهم
ریختگی است.
من در آن هارمونی
نمی بینم و در نهایت بروندادش می شود این سریال.
یا مثلا «قلب یخی».
«قلب یخی» هم یک
باره سر از ماجراهای فراماسونری درمی آورد!
چی بسازم خوب است؟
محله گل و بلبل؟
بالاخره عمو پورنگ
یک انسجام ذهنی دارد.
او یک برندی انتخاب
کرده و طی آن پیش می رود.
بالاخره خاستگاه
شما کجا تعریف می شود؟
خاستگاه من پیش خودم
و براساس هدفگذاری هایی که خودم پیش خودم دارم تعریف می شود. من پله بعدی ام را
براساس جایی که امروز ایستادم تعریف می کنم نه براساس آنچه کس دیگری فکر می کند
پله بعدی من است. سال ها کار روزنامه نگاری سیاسی اجتماعی کردم، بعد آن را رها
کردم و رفتم تلویزیون و اتفاقا کار طنز هم ساختم. «به همین سادگی» طنز بود. بعد
دلم خواسته تلهفیلم ساختم. تلهفیلم تهیه کردم. بعد خواستم وارد کارگردانی سینما
شوم، دستیار کارگردانی کردم وبرنامه ریز بودم. بعد همزمان مشغول نوشتن در رادیو
شدم. اجرای رادیو کردم. داستان نوشتم. تازه شما خیلی چیزها را نمی دانید. اینکه
بیزینس من چیست یا اینکه اولین استریمینگ را راه اندازی کردیم که کنسرت آنلاین
برای اولین بار بر روی وب پخش می کردیم. اگر اینطور بخواهید نگاه کنید، دوستانی از
رسانه ای ها می گویند من ابوالمشاغل هستم یا شاید این باشد که من اصلا شغلی ندارم.
براساس علایق و احوالات خودم کار می کنم. یک روزی حالم این بوده که «قلب یخی»
بسازم، یک روز هم حالم این بوده که یک کمدی دم دستی به اسم «انتخاب» بسازم. یک روز
هم «تنهایی لیلا» ساختم. یک روز هم تصمیم گرفتم فیلم انتخاباتی آقای ولایتی را
بسازم. اتفاقا آن را هم آنطور که خودم می خواستم ساختم، اینکه به او کمک کرد یا به
او لطمه زد یک امر علیحده ای است. این را واقعا در عین صداقت می گویم، می توانی
بپذیری یا نه، به حال من فرقی نمی کند.
بالاخره شما
خاستگاهت این است که آن طرفی و در دل دوستان اصولگرا تعریف شوید!
امروز ممکن است تو به من بگویی، کاراکترهای «پدر»
یک الگوی کاراکترهنر سفارشی ساز انقلابی و
... هستند. ولی باور کن از من مقرب تر، حرف گوش کن تر، عزیز دردانه تر که از او
بخواهند یک کاراکتر این مدلی بسازد، دور و برشان دارند. اگر توی صف بایستند من نفر
nام هم نمی شوم. صادقانه اش این است؛ این کار بد
است، خوب است، مردم می بینند چه خوب، نبینند باعث تاسف است، حال امروزم این است.
البته حال امروزم کاراکتر حامد تهرانی نیست، کاراکتر حاج علی تهرانی است و بیشتر
دنبال این بودم که حاج علی برجسته شود. فحشش را هم دارم می خورم. حسن عباسی و
طرفدارانش چند روزی شروع کردند به نقدهای تند که این زندگی لاکچری است و مگر کسی
در اسلام می تواند این قدر پولدار باشد؛ یا آرش فهیم در یک یادداشت نوشته بود که
مگر می شود در اسلام ثروت اندوزی کرد و... می گویم شما اگر به جهت افکار سوسیالیستی
و کمونیستیتان با یک موضوعی زاویه دارید، لطفا تاریخ اسلام را زیر سوال نبرید.
مثلا بگویید در جمهوری اسلامی اگر کسی ثروتمند می شود حتما رانتخوار بوده،
کما اینکه برای آن هم من صدها نمونه دارم از افرادی که ثروتمند بودند و هستند و
نماز شبشان را هم می خوانند و زیر پایشان هم بنز است.
من به این کاری
ندارم که می شود در اسلام کسی پولدار شود یا نه؛ سوال من این است که در وضعیتی که
مردم از نظر اقتصادی مشکلات زیادی دارند چرا آدم های این سریال، لوکیشن ها و ...
این قدر لاکچری هستند؟
یک وقت تو پسر سفیر
هستی که اگر پدرت به شغل سفارت نرسیده بود، به عنوان آبدارچی هم کسی استخدامت نمی
کرد، چون حالا پسر فلان سفیری، به واسطه رانت و موقعیت هایت توانستی به یک ثروتی
برسی و به ما هم زندگی شخصی ات هیچ ربطی ندارد، ولی وقتی می آیی بیرون تبلیغش را
می کنی، می شود سوال پیش بیاید که این عروسی که گرفتی و همسر محترم شما به عنوان
یک مدل اسلامی لباس اسلامی را تبلیغ می کند، این پول از کجا آمده؟ ولی وقتی فردی هست
که همه ساعت هایی که من داشتم ول می چرخیدم کار می کرده یا زمانی که من رمان می
خواندم روزنامه های اقتصادی را ورق می زده که از بورس چه سهامی بخرد که بعد از سه
سال گران شود بتواند بفروشد، کاملا هم مشروع پولدار شده؛ نه نزول داده نه نزول
گرفته، این فرق می کند. همین حاج علی تهرانی که می گوید بابای من یک کارگاه
ریسندگی داشت و من کنارش کار کردم و سرمایه ام را زیاد کردم و نگاهش این است که
روزی من و یک سری آدم دیگر را می دهد، با همه اینها فرق می کند. دستور اسلام این
است که هر چقدر بیشتر به دست بیاوری؛ ممکن است شکل جانماز آب کشیدن باشد اینکه می
گویم، یک چیزی را فراموش نکنیم که سوال به معنای درخواست کردن، دست دراز کردن، در
اسلام مذموم است؛ فقر که امروز خیلیها به عنوان فخر به سینهشان می زنند، همان
چیزی است که حضرت رسول فرمود: فقر روسیاهی دو دنیا است. و همان چیزی است که امام
صادق گفت: من نگرانم از خانه ای که فقر در آن با کفر همنشین شود. اگر خلیفه مسلمین
که علی ابن ابیطالب است وقتی خلیفه است شب گرسنه می خوابد، این به معنای نداری اش
نیست، به معنای این است که می خواهد حال پایین ترین مردم مملکتی که امیرش است را بداند.
این دستور اسلام است. اینکه می پرسید چرا لاکچری زندگی می کند، شکر روزی ای که خدا
به تو داده بهره مندی از آن است.
خودتان می دانید که
چه بسیار نشریاتی که توقیف شدند یا تذکر گرفتند برای ترویج زندگی لاکچری.
من بالای سرم قرآن و
عترت اهل بیت است؛ اینکه فلان قاضی دادگستری پیش خودش به چنین برداشتی رسیده باید
خودش جواب بدهد.
در مدیوم رسانه ملی داریوش فرهنگ همیشه مذموم بوده، محمد کاسبی پیژامه پوش خوب بوده. به ناصر
حجازی تیم ملی نمی دادند به مایلی کهن می دادند. در این شرایط که روایت مورد علاقه
مدیوم صداوسیما «روایت مردم» است، این زندگی لاکچری را نشان می دهی، مشخص است که
هدف این انتقادات قرار می گیری.
نمی دانم چطور بگویم
که سو تعبیر نشود. اینکه من بی سواد که از دین هیچ نمی دانم و براساس عقاید
کمونیستیم دین را تعریف می کنم...
چپ اسلامی.
به قول شما چپ
اسلامی. منظورم از چپ اسلامی همان عقاید انحطاط و التقاتی است که قبل از انقلاب و
سال های اول انقلاب آن بساط را در این مملکت راه انداخت، من با این شعور اسلامی
اگر به آیت الله العظمی خویی یا آیت الله العظمی بروجردی یا حتی امام خمینی برگردم
و بگویم تو از اسلام هیچ نمی دانی، این افتخار آن فرد است که من اینجوری نقدش می
کنم. رهبر این مملکت امام بوده. خاطرات فاطمه طباطبایی را بخوانید و ببینید که خود
امام هم بهرهمندی از زندگی را دوست داشته. پس اگر که من به خاطر اینکه فرصت نداشتم بخوانم
چون داشتم هوار هوار می زدم یا فرصت نداشتم فیلم مستند ببینم یا فرصت نداشتم آخرین
سریال های روز دنیا را ببینم یا حتی فیلم های تاریخ روز دنیا را ببینم و... در پیش
خودم با شعور اندک خودم حتی فرصت نداشتم فلسفه از هر مدلش را بخوانم، حرفی می زنم
لابد مشکلی هست. امروز بلای شبکه های اجتماعی که باعث می شود یک نفر بگوید دکارت
گفت فلان، نمی توانم بگویم این را دکارت نگفته و در تلگرام خواندی، چون آن زمانی
که باید می خواندی هم نخواندی، چون باید مطالعه را از سیزده، چهارده سالگی شروع
کرده باشی. باید در آن سن اشعار شاملو را خوانده باشی، در هفده، هجده سالگی که
عاشق شدی یک شعرش را برای دختر مورد علاقه ات نوشته باشی که امروز در چهل سالگی
وقتی یک شعر از او می شنوی باز از آن لذت ببری. خیلی از این دوستان و بزرگواران در
حوزه اسلامی و انقلابی هم، حتی فرصت نداشتند کتاب های شهید مطهری را بخوانند، پیش
خودشان به یک بستهگی ذهنی رسیدند. همان که امام می گفت قشری هایی که ظاهربین
هستند و تیشه به ریشه اسلام می زنند. امروز حالا چون صدایشان بعضی وقت ها بلند است
پس فکر می کنند صاحب حق هم هستند.
باید بپذیریم وقتی
در همین مدیوم رسانه ملی...
من فکر می کنم یک
مقدار سو تفاهمات درباره رسانه ملی زیاد است. زمانی که من «انقلاب زیبا» را هم
ساختم گفتند چطور می شود در رسانه ملی چنین چیزهایی را نشان داد.
طرف مجله برای
حیوانات خانگی منتشر می کند، رسانه ملی در بخش خبری اش به او می تازد و می گوید
برای ترویج حیوان داشتن مجله درمی آورند.
من این را خیلی محکم
بگویم خیلی از خط قرمزهایی که درباره سازمان صداوسیما می گوییم کسانی می گویند که
خودشان هیچ وقت با این خط قرمزها روبه رو نشدند. من روبه رو شدم و اصلاحیه های پخش
خوردم.
مگر برای شما که
آدم خودشان هستید هم اصلاحیه پخش می زنند؟(خنده)
گاهی از دستشان درمی
رود به آدم های خودشان هم برای اینکه بهشان یادآوری کنند که تو آدم ما
هستی و باید حواست باشد اصلاحیه می دهند.(می خندد)
شما دو خانواده لاکچری
را نشان می دهید ولی به بیننده می خواهید
بگویید کسی که صرافی دارد نانش شائبه و شبهه دارد و برای همین هم زندگی اش به هم
ریخته است و آن یکی که تولیدکننده است را
می خواهی اینطور نشان بدهی که چون نان به مردم می رساند پس خانواده اش اوکی است و
پسرش حافظ قرآن می شود و یوزارسیف می شود از پنجره می پرد پایین!
دو مدل می توانم
جواب بدهم. یکی اینکه دو ساعت بحث کنم و از قسمت هایی که ندیدید فکت بیاورم که
درست نیست و بهتر است در ادامه سریال را ببینید.
شاید هم ماجرا به این برگردد که صداوسیما یک سری ردیف
بودجه دارد که اگر از تولید ملی حمایت کنید بودجه بیشتری می گیرید!
اصلا شما درست می
گویید! (دوباره خنده) نمی دانم این را از چه زاویه بگویم که در موضع دفاع کردن
برنیایم. چه در این موضوع موفق باشم یا نباشم، من سعی کردم آدم ها را در موقعیتی
قرار بدهم و بگویم آدم ها در موقعیت های مشابه یا موقعیت هایی که با خودشان تناسبی
ندارد، لزوما آن واکنشی که از آنها تصور می رود را ممکن است ندهند. در همین مصاحبه
اگر جای من مسعود ده نمکی که نه، حتی اگر بهرنگ توفیقی هم بود شاید یک ساعت پیش
جلسه را ترک کرده بود. بعضی روزنامه نگارها دوست دارند آنقدر مصاحبه شونده را اذیت
کنند که قهر کند که البته این هم حسنشان است. واقعیت این است که من به این سمت
تلاش کردم و نیتم این بود –همانطور که نیتم این بود که آن سکانس جنجالی را بگذارم
تا توجه ها را به سریالم جلب کنم که فکر می کنم موفق هم شدم- اما در این مورد من
نمی خواستم بگویم چون حاج علی تهرانی تولیدکننده است و دست بده دارد و کار خیر می
کند بچه اش حافظ قرآن می شود؛ بچه آن صراف که سه مرتبه هم در سریال توضیح دادیم که
مگر صرافی چه عیبی دارد؟ حلال و حرام بودن پول به شغل ربط ندارد به فرد ربط دارد،
طور دیگری می شود. نکته ای که وجود دارد اینجاست که قصه که جلوتر می رود، فکر می
کنم بین لیلایی که از خانه آن صراف بیرون می آید و شریفه ای که مادر آن بچه حافظ
قرآن است، در یک موقعیت مشابه، کسی که می ایستد لیلا است. آدمی که در طول کار بعد
از مرگ پدر و مادر و آن پسر می شکند، ممکن است حاج علی باشد. به این سمت رفتم که
بتوانم اینها را نشان بدهم. خیلیها تصورشان این است که ما یک سریال ساختیم که
بگوییم خانواده های مذهبی به این شکل هستند، نه اینطور نیست. نیتم را می گویم که
متاسفانه در ردیف بودجه های صداوسیما هم نبود؛ من حواسم هست که تلویزیون را چه کسی
می بیند، چه کسی نمی بیند. تو که سریال های ترکیه ای می بینی مخاطب من نیستی؛ پس چرا
من باید حرفی را بخواهم به گوش کسی برسانم که اصولا پای تلویزیون نمی نشیند و حرفم
هدر برود. اما فکر می کنم طیف خانواده های مذهبی تر امروز بیشتر مخاطب تلویزیون
هستند. من فکر می کنم دارم به خانواده های مذهبی یا قشر جوانی که فکر می کند درست
و غلط مذهب چیه، تلنگری می زنم و می گویم از این زاویه هم می شود به مذهب نگاه
کرد. صرف انقلابی بودن این نیست که شلوار چروک بپوشی و یقه ات چرک باشد. تو می
توانی آدم متدین و مذهبی باشی ولی کت و شلوار شیک هم بپوشی.
مدت هاست دیگر تیپ
و ظاهر مذهبی آنطور که می گویید نیست.
به نظرم در صفحات
این هواداران حسن عباسی چرخی بزن شاید نظرتان عوض شد.
شاید مخاطب عام
تلویزیون را نمی شناسید. چون می شود فردی باشد که به اصول مذهب پایبند باشد و
طرفدار سریال های ترکیه ای باشد و اتفاقا سریال شما را هم ببیند.
اینها قصه دوست دارند
و سریال دیدن یک سرگرمی است برایشان. درد ما از این است که من می گویم من فقط می
خواهم نیم ساعت، چهل دقیقه سرگرمت کنم.
پس اگر می خواهید
سرگرم کنید، ایدئولوژی به خوردمان ندهید.
فکر می کنی
ایدئولوژی است.
کاملا ایدئولوژی
است. مثلا دختر قصه نماز بلد نیست ولی دو دقیقه بعد به کاراکتر پسر قصه می گوید من
آیه الکرسی می خواندم به تو فوت می کردم. این پارادوکس نیست؟
دهها نفر را نشانتان می دهم که نماز نمی خوانند ولی آیهالکرسی را بلدند.
ماجرا این است که
الان مردم به این گزاره ها شرطی شدند.
پس وقتی «پدر» شروع
می شود تلویزیون را خاموش می کنند.
اصلا می گوییم
20میلیون نفر سریال شما را می بینند!
اشتباه شما این است
که فکر می کنید یک سریال قرار است بار هزار چیز را به دوش بکشد. نمی خواهید
بپذیرید که یک سریال، یک سریال است. این سریال با این رویکرد است، یک سریال دیگر
از یک شبکه دیگر پخش می شود با یک رویکرد دیگری.
این شعار دادن در
همه فیلم هایمان هست. حتی یک فیلم مثل «چهارراه استانبول» هم که می سازیم باید دو
دقیقه در آن شعار بدهیم. مردم دیگر حال شعار شنیدن ندارند.
اتفاقا اگر از من
بپرسید می گویم مردم دوست دارند شعار بشنوند.
مشکل این است که زمانی
که هر کدام به یک تریبون می رسیم دوست داریم شعار بدهیم.
تو می گویی مردم
حوصله شعار شنیدن ندارند من برعکسش را می گویم. اینطور نیست. اینطوری است که یک
سری آدم ها این حرف ها را شعار برداشت می کنند، یک سری دیگر بدون فیلتر شعار می
شنوند. یک سری آیه قرآنی که انتهای سریال می آید احساس می کنند یک سری مفاهیم سخت را
به زور می خواهیم توی سر مردم کنیم، یک سری می گویند چه بامزه. ما در یک فضای نسبی
گرایانه با هم حرف می زنیم که همانقدر که همه حرف های من می تواند اشتباه باشد،
همه گزاره هایی که شما براساس آن حرف می زنید هم می تواند اشتباه باشد. ممکن است شما
صاحب قدرتی شود بگوید حامد عنقا حق ندارد دیگر فیلمنامه بنویسد یا برعکسش هم ممکن
است اتفاق بیفتد.
یعنی شما قبول
ندارید که این قرآن خواندن یا نماز خواندن و چادر سر کردن یکباره دختر قصه شعار
است؟
نه. من مشابه این
آدم ها را زیاد دیدم.
یک بخشی از آدم
هایی که به تصویر می کشید از بک گراند و گذشته خودتان می آید ولی الان حداقل آن
جایی که شما را می زنند و دوست دارید آنجا سوژه شوید مدیوم توئیتر و اینستاگرام
است. آنجا هرکس درباره سریال شما می نویسد از شعارزدگی آن می گوید.
درست است اما من
بعضی چیزها را نمی توانم درک کنم. ما یک سری اکانت توئیتر را رصد می کنیم؛ مثلا
دیشب سریال ما که شروع شد یکی از این اکانت ها شروع کرد به توئیت کردن: اه دوباره
این سریال شروع شد... دوباره می خواهد شعار بدهد.... اینجا را باید می دیدید که
پسره به دختره فلان چیز را گفت و... و من متوجه شدم این جزئیاتی که این با این دقت
می بیند و سوژه توئیت پیدا می کند چقدر زیاد است. چقدر حوصله دارند مگر که یک کاری
را که دوست ندارند را می بینند فقط برای توئیت کردن. نه می خواهم بگویم اینکه می
بیند چقدر خوب است نه اینکه بگویم اینکه توئیت می کند چقدر بد است. کاری هم به این
که امروز هم دچار یک پز روشنفکری هستیم که تلویزیون نمی بینیم و دوست نداریم،
ندارم. وقتی سریال «پایتخت» آن صحنه رقص را نشان داد، حجم توئیتی حمله کردند به
سازمان صداوسیما که رقص نشان می دهی، من حداقل شش، هفت تا از آن اکانت ها را می
توانم به شما نشان بدهم که همین چند هفته پیش هشتگ برقص تا برقصیم زده بودند. این
فضا بامزه است چرا باید جدی اش بگیریم؟ فضای افرادی که سریال را دوست ندارند ولی
از اول تا آخر سریال 15تا توئیت درباره آن می نویسد. این بامزه است!
شاید از سر بیکاری
باشد.
از سر بیکاری می
تواند در توئیتر بگردد...
شاید هم بخشی از
پروژه تبلیغاتی فیلم باشد!
اشکالی ندارد شما
اینطور فکر کنید. من نمی دانم این پروژه تبلیغاتی ما چقدر عریض و طویل است که
اینقدر کار می کند؟ اتفاقا این حرف شما هم بامزه است. از طرفی من نمی دانم چند تا
توئیت چقدر تاثیر دارد.
بالاخره جریان سازی
می کند. خودتان می گویید وقتی آن سکانس جنجالی در توئیتر و فضای مجازی پخش شد
سریال شما دیده شد.
از وقتی با آن سکانس
شوخی شد. در هر صورت این فضا بامزه است برای همین نمی فهمم چرا باید آن را جدی
گرفت.
پس می توان گفت کلا
سریال را برای فان ساختید و می گویید حالتان این بوده که مثلا کاراکتر سریالتان
دستش را بسوزاند یا از پنجره پایین بپرد. همه اینها برای این بود که ریتم قصه تا
انتها برود.
اصلا هر چه شما می
گویید. چون واقعا گزاره شما گزاره قابل اتکایی نیست که بتوانیم روی آن بحث کنیم.
این دقیقا حرف های
شما است.
این تصور شما است.
علاوه بر این
ماجرای صرافی می توانیم به ماجرای شیرخشک هم اشاره کنیم...
ماجرای شیرخشک هم
هیچ ربطی به آن ماجرای معروف واردکننده شیر خشک ندارد. این اتفاقا از آن ماجراهاست
که اگر به آن دقت می کردید نمی گفتید همه آدم های مذهبی قصه را سفید نشان دادیم.
برخورد شریفه در این ماجرا مهم بود.
شما از اصلاحیه ها
گفتید؛ سوال من این است که شما که نمی توانید اغواگری دختر را نشان بدهید اصلا چرا
باید چنین سکانسی در سریال باشد که نتوانید نشان بدهید آن دختر چطور پسر را اذیت
کرد یا به او نزدیک شد که از پنجره پرید پایین؟
در همین حد اذیتش
کرد.
یعنی فقط به خاطر
اینکه کلاهش را روی سرش کشید و یک متری اش آمد از پنجره پرید پایین؟
نه به خاطر عکس هایی
که می گرفتند و آبرویش و اتفاقاتی که ممکن بود بعدش برایش بیفتد. در آن لحظه این
شخصیت اینطور فکر می کرد، شما می خواهید بگویید که می توانست کار دیگری کند این
نظر شماست.
اگر من بخواهم
بگویم که منطقی اش این بود که دختر را هل بدهد و از کلاس برود بیرون؛ گرچه کنار
دختر هم نیم متری راه برای فرار داشت!
این هم یک راهش است.
هزینه تولید این
سریال چقدر است؟
برآوردی که روز اول
برای 30 قسمت این سریال در 1260 دقیقه شد که ما چیزی حدود 1340 دقیقه ساختیم، مثل
همه سریال های روتین تلویزیون دقیقه ای بین 2400 تا 2600 بود. حدود 3میلیارد و200 تومان بودجه برآورد شده. همیشه ده درصدی از برآورد
اولیه را نگاه می دارند برای اینکه ببینند مواردی که روز اول تعهد دادی را به لحاظ
کیفیت انجام دادی یا خیر. مشکلی که به وجود می آید این است که آیا این برآورد
پرداخت می شود یا نه. امروز که تقریبا یک سوم سریال پخش شده، تا اینجا حدود یک سوم
برآوردمان را توانستیم از سازمان صداوسیما بگیریم.
برای همین است که
تهیه کننده اسپانسر می آورد؟
یک دلیلش این است.
ولی یک چیزی را درباره اسپانسر در سازمان صداوسیما بدانید. هیچ تهیه کننده ای نمی
تواند خودش راسا قرارداد ببندد، بلکه هر تهیه کننده ای به نمایندگی شبکه سه، سیما
فیلم، شبکه دو و... قرارداد می بندد. هیچ پولی، حداقل در این دو، سه سال اخیر،
مستقیما به هیچ تهیه کننده ای داده نمی شود. مثلا «پایتخت» هم که اسپانسر دارد رقم
اسپانسر که بین معاونت سیما فیلم در حوزه سریال و آن اسپانسر بسته می شود، مستقیما
به حساب سیمافیلم می رود. پس باز هم در برآورد تو تغییری نمی کند. یعنی اگر
صدمیلیارد هم اسپانسر آورده باشی، برآورد همان است. سیمافیلم از پول اسپانسر اقساط
تو را می دهد. تفاوت پروژه هایی که اسپانسر دارند و آنها که ندارند در دریافت
پولشان از تلویزیون است. مثلا من تا حالا حدود یک سوم برآوردم را توانستم بگیرم که
الان که خدمت شما هستم باید کلش را گرفته باشم، چون آدم ها کار کردند، دستمزد می
خواهند، هزینه داشتیم و... و هیچکدام از اقساط هم درست و منطقی پرداخت نشده، مثلا
قسط 200 میلیونی را چند بار رفتم و آمدم تا کم کم گرفتم. ما واقعا در فقر و سختی
این کار را انجام دادیم اما این به این معنا نیست که تیم دستمزدش را نگرفته و ...
به هر ترتیبی بوده توانستیم با بچه ها توافق کنیم، رفاقت کردند کنار آمدند.
موسسه مهر طاها
کاملا از آن اسم های خاص است.
این موسسه یک
مدیرعامل دارد آقای سیدعلی اسلامی که اسم پسرش طاهاست. ربطی هم به من ندارد. قبلا برای آقای جلیلوند و آقای
اسلامی بوده که بعدا من با آنها شراکت کردم.
به حامد عنقا به
پشتوانه سیاسی اش عنایت خاص می شود یا نه؟ مثلا بگویند بیا «پیکسل» بساز فلان
موضوع را کانالیزه کن به خورد مردم بده؟ اصل کلام اینکه خاص ساز هستی یا نه؟
من در اینهایی که
ساختم مورد خاصی نمی بینم.
برای ساخت هنر
انقلابی...
کسی برای ساخت هنر
انقلابی سراغ من نیامده. کلا کسی تا به حال با من اینگونه کار نکرده که موضوعات
خاص سفارش بدهد.