آخرین اخبار

کارگردان خرگیوش قول داده بودم بچه خوبی باشم

18:00:47 1397/02/31


نژلا پیکانیان: «خرگیوش» اولین فیلم سینمایی مانی باغبانی است که پیش از این نامش به عنوان فیلمنامه‌نویس مطرح بود. اهالی سینما اما باغبانی را به عنوان منتقد نیز می‌شناسند، البته او چند سالی است از عالم مطبوعات فاصله گرفته و ترجیح داده تا تمرکزش را در سینما بگذارد. او در اولین تجربه سینمایی‌اش سراغ سینما کمدی فانتزی رفته، تجربه‌ای که در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته و از همین رو شاید همه مخاطبانی که به تماشای «خرگیوش» رفتند نتوانستند مثل سایر آثار کمدی با آن ازتباط برقرار کنند. فضای جدیدی که باغبانی در این فیلم سراغش رفته اما به مذاق خیلی‌ها هم خوش آمده. باغبانی چندی پیش مهمان کافه خبر خبرآنلاین شد تا پاسخگوی سوالات ما درباره اویلن تجربه فیلمسازی‌اش باشد. یک کمدی فانتزی که فضای رئالیستی در آن کمتر دیده می‌شود و مخاطب ایرانی‌ هم کمتر عادت دارد چنین فیلمی با این فضا را روی پرده سینما ببیند به عنوان اولین تجربه فیلمسازی شما ثبت شد. از همین رو شاید فیلم طیف محدودتری از مخاطب را بتواند در بربگیرد. برایمان بگویید «خرگیوش» چطور اولین تجربه فیلمسازی مانی باغبانی شد؟ نکته اول این است که فیلم من صرف‌نظر از اینکه اسمش چیست، با پول شروع شد. من یک جا مشاوره می دادم، آن مشاوره یک اعتمادی را به وجود آورد و بر اساس همین اعتماد پیشنهاد دادند می‌‌خواهی خودت کار کنی و من سریع گفتم بله. چون سریع بله را گفتم و می‌خواستم خیلی زود فیلم را بسازم که سرمایه را از دست ندهم اولین چیزی که به سرم زد یک دوره‌ای از زندگی من و دوستانم بود که مثل داستان فیلم یک پدر مبتلا به سرطان داشتیم که از ایران رفته بود. این پدر در بین ما شخصیت خیلی محبوبی بود و ما همه دوستش داشتیم. در نتیجه ناراحتی او ناراحتی همه‌مان بود. در آن مقطع ما سه جوان و بعضی‌ شب‌ها تعداد بیشتری جوان راه‌ حل‌هایی را برای خودمان شناسایی کرده بودیم که اوقاتمان بگذرد. این قصه برای من دم دست‌تر بود، از طرف دیگر چند نکته هم وجود داشت، یک اینکه من باید فیلم ارزان می‌ساختم، دو اینکه می‌خواستم آن را سریع به سرانجام برسانم. در واقع لطف، محبت و اعتماد آقای لاهوتی که به عنوان سرمایه‌گذار فیلم اسمشان مطرح شده و فکر می‌کنم به زودی در سینمای ایران جایگاه خودشان را پیدا می‌کنند باعث شد این فیلم کلید بخورد. اگر می‌خواستم یک روزی بگویم می‌خواهم فیلم بسازم و کاری به هیچ چیز نداشتم شاید یک فیلم دیگر می‌ساختم ولی این سریع بودن نتیجه‌اش «خرگیوش» شد. ضمن اینکه من می‌دانستم به خاطر تجربه «مادر قلب اتمی»، سانسورهای «نهنگ عنبر» و توقیف «مهمونی کامی» در ارشاد اذیت می‌شوم. ما در فیلم می‌بینیم که سه جوان قصه به واسطه مصرف قرص دنیای شادی را تجربه می‌کنند، کسانی که از زاویه اخلاقی به فیلم نگاه می‌کنند می‌توانند این نقد را مطرح کنند که وقتی ما این پیام را از فیلم «خرگیوش» می‌گیریم که بدون هیچ دلیلی شاد باشیم و نسبت به مشکلات نرمی و انعطاف بیشتری داشته باشیم چرا آن را به یک عامل بیرونی که همان قرص است منوط می‌دانیم؟ برای اینکه از ما گنده‌ترهایش هم بعضی وقتها قرص می‌خورند. تعارف نداریم اما انسان است و پیچیدگی‌ها، ناتوانی‌ها و ضعف‌هایش. اگر کسی هم ایراد اخلاقی دارد من خواهش می‌کنم اول برود بقیه موضوعات را حل کند بعد از آن ما در خدمتشان هستیم. واقعیت این است که من فیلمساز نمی‌توانم به این فکر کنم که اخلاق چه می‌گوید، من فیلمساز در طول زندگی در معرض کلی اخلاق و بی‌اخلاقی قرار می‌گیرم و با آنها مواجه می‌شوم. فکر می‌کنم وفاداری، تعهد و مسئولیتم نسبت به زندگی که پیرامونم بوده مهم‌تر است. سانسورهایی هم در فیلم (البته قبل از فیلمبرداری) شده بیشتر من را آزرده کرد چون من از واقعیت زندگی و زیستی خودم به واسطه این سانسورها فاصله می‌گیرم. «خرگیوش» یک کمدی فانتزی است، چقدر از این فانتزی بودن به این دلیل بوده که بتوانید یک جاهایی از منطق داستان فرار کنید؟ بله، به این مسئله می‌تواند کمک کند، خوشبختانه سینما این ویژگی را دارد که یک جاهایی به لطف تصویر و این حرف‌ها از ضعف‌ها یا سلیقه‌ها و سانسورهای روایی در می‌روی. منظورم فقط هم ضعف فیلمنامه لزوما نیست. یکی از ایرادهایی که من همیشه وارد می‌دانم، به خصوص از وقتی که از نقد فاصله گرفتم و سمت کار سینما آمدم این است که منتقدهای ایرانی یادشان رفته که ما یک چیزی به نام سانسور داریم، یعنی فکر می‌کنند سانسور جزیی از هنر است و محدودیت خلاقیت می‌آورد. اما این خبرها نیست، اینها به نظر من کسانی هستند که بلد نیستند به مدیوم درست نگاه کنند. راهروهای وزارت ارشاد و فضاهایی که آدم باید سر و کله بزند تا یک فیلم از آن در بیاید جانی از آدم می‌گیرد که تهش اگر بگویی شاهکار هم ساختی باز راضی‌کننده نیست. نهایتش من به صحنه‌ای که نگرفتم فکر می‌کنم، به یک جور دیگر گرفتن فکر می‌کنم. در نهایت این مبارزه وجود دارد اما امیدوارم به زودی یک مقدار دیالوگ‌های همه‌مان یعنی مخاطبین (منتقدین)، فیلمسازها و سیستم یک مقدار نسبت به سانسور منطقی‌تر شود. چون جامعه ما الان به لطف یا عدم لطف فضای مجازی شکل دیگری از خودش را می‌بیند، از قیافه‌ها بگیرید تا سبک زندگی‌ها. نیاز داریم که راجع به این وضعیت به توافق برسیم. درباره فانتزی بودن نظرتان چیست؟ البته نمی‌دانم دقیقا فانتزی را به چه معنا می‌گویید اما قبولش می‌کنم و می‌توانیم راجع به آن صحبت کنیم. پس یک بخشی از وجود فانتزی به این دلیل است که کمک کند من همان منطق روایی که گفتید را تا حدی بپوشانم. از طرف دیگر چون ما تک لوکیشن هستیم و من این سال‌ها بیشتر از همه فیلم‌هایی که در سینمای ایران دیدم حواسم  به تک لوکیشن‌ها بود، از فیلم «مرگ ماهی» روح‌الله حجاری و «طبقه سوم» بیژن میرباقری بگیرید تا «ملبورن» نیما جاویدی و «یک حبه قند» و حتی «ابد و یک روز» که آخری از همه آنها الهام‌بخش‌تر بود متوجه شدم و در سینما که دیدم کاملا حس کردم که اگر مواردی رعایت شود تماشاچی ایرانی دیگر به دیالوگ گوش می‌کند، یعنی دوست دارد با دیالوگ رابطه برقرار کند. در تلویزیون هم تجربه «پایتخت» به من کمک کرد. همه اینها برای من الهام‌بخش بودند که من روی دیالوگ پافشاری کنم و سراغ این فضا بروم. فارغ از تمام شوخی‌های فیلم و موقعیت‌های طنز کلامی و طنز موقعیت، ما یک سری شوخی یا بهتر بگویم متلک سیاسی هم در فیلم می‌بینیم که اتفاقا خوب هم از آب درآمده. ایده این شوخی‌ها از کجا آمد و چه هدف و دلیلی برای وجودش در فیلم بود؟ اینها لذت لحظه نوشتن است، تو یک چیزی می‌نویسی، چهار نفر آن را می‌خوانند و می‌گویند خوب است و به همین شکل جلو می‌روی. اینکه چه چیزی را هدف گرفتم شاید آن موقع لزوما در ذهنم نبوده. من این فیلمنامه را سال 93 نوشتم، حس و حال ما نسبت به تدبیر و امید آن موقع جور دیگری بود و الان طور دیگری است. حتی شاید الان دیگر با کلمه تدبیر و امید کاری ندارند و برجام بیشتر سر زبان‌هاست. اما حرف کلی‌ام این است که نمی‌خواستم ادا در بیاورم یا گنده‌تر از دهانم حرف بزنم. اما به نظرم خیلی مهم است که قبول کنیم یکسری چیزها مثل همین حرف‌ها هست که نظرات آدمهاست و همیشه هم این نظرات آنقدر مهم نیست. اما ما سر همین نظرات هم زندان و خیلی چیزهای بدتر هم تجربه کردیم. در همین بحث می‌خواهم سوال دیگری را هم بپرسم و آن این است که در این بین اگر همین شوخی‌های سیاسی را در کنار ناخونکی که قصه به سیمرغ بهرام رادان می‌زند یا خیلی از شوخی‌های دیگری که با مسائل روز می‌شود، قرار دهیم این حس به وجود می‌آید که انگار ملغمه‌ای از انواع  و اقسام شوخی‌ها شده که شاید خیلی هم هدفمند نیست. حتی اگر پیامی که می‌خواستند را منتقل کردند و مخاطب هم به آنها خندیده اما هیچ کدام هدفمند نیستند. نظر خودتان در این‌باره چیست؟ یک بخشی از این نکته‌ای که گفتید به دلیل رئالیزم این جور معاشرت‌هاست، یعنی آدم‌ها در این نوع روابط گاهی واقعا مزخرف می‌گویند. حالا چون روی پرده می‌آیند و ما نگاه می‌کنیم شاید این مزخرفات بلد هم می‌شوند. بخش دیگری از این اتفاق هم به این دلیل بود که به آن مقطع وابسته بمانم، مقطعی که سه تا پسر با هم هستند از نظر من به پلاتی نیاز نداشت، اینکه من بیایم و یک ساختار روایی گردن کلفت طراحی کنم. به همین دلیل این شوخی‌ها لزوما به این معنی نبود که بخواهم شیطنتی کنم که معنایی هم از آن دربیاید. نکته اصلی شاید اینجاست که من می‌گویم چرا مخاطب از من فیلمساز می‌خواهد که برایش هدف مشخص کنم، مگر من که هستم که بخواهم این کار را کنم، یا آن قبلی‌ها که در فیلم‌هایشان برای تو هدف مشخص کردند چه گلی بر سرت زدند که حالا ما بخواهیم بزنیم. ممکن است راجع به عیار فیلم‌ها صحبت کنیم و به این نتیجه برسیم که بله، فیلم‌هایی که هدف، ایدئولوژی و روایت مشخص و چیزهایی از این دست را کامل بلند می‌کنند و سالم زمین می‌گذارند عیار بیشتری دارند اما من الان در این مقطع و درباره «خرگیوش» به عنوان فیلم اولم زیاد به آن عیار فکر نمی‌کردم چون توافقاتی که در ارشاد شده بود نسبت به اینکه من در فیلم اولم بچه خوبی باشم دست من را بسته بود. خود کمدی هم یک استراتژی بود، استراتژی هم به این معنا که تمام هم نسل‌های من غیر از سعید روستایی در تبدیل فیلم اول به دوم بسیار مشکل دارند، همه‌شان دچار مسائلی شدند که به ضررشان شد. از آنجاییکه با خیلی‌هایشان معاشرت داشتم متوجه شدم که این مقطع را (ساخت فیلم دوم) اصلا نمی‌توانم تحمل کنم. در نتیجه گریزی به سینمای کمدی زدم، با این تفاوت که جنس‌اش فرق‌هایی هم داشته باشم و این متفاوت بودن‌ها نسبت به روال عادی در سینمای کمدی در فیلم  وجود داشته باشد. چون من خودم را به این دردی که دوستانم به آن دچار شده بودند وابسته می‌دانستم. تجربه در سال‌های اخیر ثابت کرده مخاطبان سینما از فیلم‌های کمدی به مراتب بیشتر استقبال می‌کنند، حالا فارغ از خوب یا بد بودن فیلم‌ها. این استقبال چقدر شما را به این سمت سوق داد که برای اولین تجربه سینمایی سراغ ساخت اثری کمدی بروید؟ خیلی زیاد، برمی‌گردم به حرف قبلی‌ام راجع به دوستانم. دیدم که آنها چه سختی می‌کشند. حتی من بعضی از فیلم‌هایشان را خیلی می‌پسندیدم و به نظرم فیلم‌های درجه یکی بودند اما انگار نه انگار که اینها فیلم ساختند. من برای انکه از این ویژگی‌هایی که می‌گویی بهره ببرم به سمت کمدی آمدم و فکر می‌کنم اگر حالا حالاها در ایران فیلم بسازم باز یکی در میان کمدی بسازم. ولی آن طرف بازی زندگی را هم دوست دارم تجربه کنم و هم نمایش بدهم و هم راجع به آن حرف بزنم. درباره اکران فیلم به خصوص اکران نوروزی خیلی‌ها سعی کردند اعتراضشان را به نوعی چه از طریق فضای مجازی و چه طرق به گوش برسانند، دلیلش هم تبعیضی بود که در نحوه اکران و تبلیغات وجود داشت. این تبعیض به نظرتان از کجا ناشی می‌شود؟ از همان مافیای اکران که صحبتش است می‌آید؟ اصلا به این وجود این مافیا اعتقاد دارید؟ راستش این قضیه به نظرم یک مقدار به دلیل بی قانونی است، اول از همه اینکه وقتی سراغ این حرفه آمدی همه اینها را می‌دانی، حتی اگر خودت هم فیلم نسازی می‌دانی که چه مسائلی وجود دارد و در نتیجه اگر خودت فردا بسازی تقریبا آماده‌ای که برای تو هم تبعیض قائل می‌شوند، یا هر اتفاق دیگری مثل این. به مافیا هم اعتقاد دارم ولی به آن ایرادی ندارم چون حتی اگر جای آدم‌ها را هم در این بحث عوض کنیم باز همین ماجراها پیش می‌آید. من همینکه فیلمم را ساختم و اکران کردم خیلی راضی هستم اما نکته اینجاست که من کارم بیشتر با بازخورد است. به نظرم این بازخوردهاست که فضای کار بعدی را مهیا می‌کند و اگر فروش فیلمی مطلوب باشد با آرامش بیشتری می‌توانی کار بعدی را شروع کنی. درباره اکران هم طبیعتا ظرفیت‌ها می‌توانست بیشتر باشد. 57244


تله سینما

خبرآنلاین

عناوین تصادفی