کمال تبریزی و شبنم مقدمی در کافه خبر/ در «ابله» تن به ابتذال ندادیم
14:11:00 1394/01/09
الهه خسروی یگانه: سال 93 برای کمال تبریزی سال شلوغی بود. از اکران «طبقه حساس» گرفته تا ساختن «طعم شیرین خیال» و البته دردسرهایی که هنگام پخش «سرزمین کهن» برایش به وجود آمد. اما جدای از همه اینها ورود او به شبکه نمایش خانگی و ساخت سریال «ابله» دیگر موضوع چالش برانگیزی بود که تبریزی در سال 93 به سراغش رفت. آزمودن عرصه جدیدی که خودش می گوید تجربه اش را دوست داشته. از چند تن از بازیگران این سریال دعوت کردیم تا به کافه خبر بیایند و درباره این سریال صحبت کنند. در نهایت کمال تبریزی و شبنم مقدمی آمدند تا با آنها درباره سریال «ابله»، شبکه نمایش خانگی، «سرزمین کهن» و «هفت سنگ» و ...صحبت کنیم. حاصل گفت و گویی شد که می خوانید:
آقای تبریزی چه شد که مدیوم شبکه خانگی را برای کار انتخاب کردید؟
تبریزی: فکر میکنم یک وسوسه قدیمی بود چون من مدلهای مختلف نمایشی را تقریبا امتحان کردهام. یک دورهای هم خیلی تمایل داشتم که تئاتر کار کنم که البته هنوز اتفاق نیفتاده. کلا وقتی آدم به عرصههای دیگر هم سر میکشد، آن تجربه به کار اصلیاش خیلی کمک خواهد کرد. شبکه خانگی مختصات خودش را دارد. شما باید در یک وضعیت مشخصی با یک فرایند و چرخش معینی شروع به کار کنی. علاوه بر این که یک بازخوردی در شبکه خانگی وجود دارد که کاملا با سریالهای تلویزیونی فرق میکند. مثل شبکه خصوصی میماند. گروه مخاطبینش هم کاملا فرق میکند. این، برای من تجربه خیلی خوبی بود. حداقل از این نظر که فهمیدم در این زمینه کار کردن چه مختصاتی دارد و چه ویژگیهایی میطلبد و هم از این نظر که شما با جنس مخاطبانتان آشنا میشوید. از پس این آشنایی است که حالا میتوانم بگویم جنس این مخاطب کاملا فرق میکند. یعنی کسانی که شبکه خانگی را پیگیری میکنند قابل مقایسه با مخاطبان سینما و تلویزیون نیستند. من این اطلاعات را بعد از این که شروع به کار کردم فهمیدم. مثلا وقتی شما یک فیلم را در گروه هنر و تجربه اکران میکنی میدانید که چه گروه مخاطبانی آن را خواهند دید و اگر آن را به عرصه اکران عمومی ببرید قطعا با شکست روبرو میشود. این اتفاق برعکس هم رخ میدهد یعنی شما هر فیلمی را نمیتوانید در گروه هنر و تجربه نمایش دهید. مثلا شما یک فروشگاه لوازم اسکی را در نظر بگیرید. جنس مشتریانی که از آن فروشگاه خرید میکنند، تعدادشان و مدلشان کاملا فرق میکند. بنابراین چیزی که در شبکه خانگی برای من که از سینما و تلویزیون میآیم ناشناخته است همین مخاطب است. من این را نمیدانستم و این ناشی از خیلی چیزهاست. فقط مربوط به خود آن جماعت نیست. یک انتظاری در گذشته ایجاد شده که دیگر نهادینه شده و حالا اگر بخواهید کالای دیگری را عرضه کنید طبیعتا بازخوردهای مختلفی دارد. اما خب، تجربه خیلی خوبی بود، منهای یک بخشش که نمیخواهم الان دربارهاش صحبت کنم، بقیهاش واقعا برای من مفاهیم و مطالبی داشت که قطعا در کار من تاثیر میگذارد و اگر قرار باشد یک بار دیگر این عرصه را تجربه کنم قطعا متفاوتتر از تجربه فعلی خواهد بود.
این مثال فروشگاه لوازم اسکی خیلی مثال خوبی بود چون حتما تجربه کسی که در بازار حجره دارد با فروشنده لوازم اسکی و جنس مشتریانی که با آنها سر و کار دارد خیلی متفاوت است. اما یک مغازههایی هم وجود دارند مثل داروخانهها یا سوپرمارکتها که در آن با همه جور آدمی سر و کار دارد. اما انگار در شبکه خانگی این حد وسط را نمیتوان در نظر گرفت یعنی نمیشود مثل آن داروخانه یا سوپر مارکت بود. یعنی یا شما باید کاملا برای مشتریان آن مغازه فروش لوازم اسکی بسازی یا برای مشتریان حجره بازار.
تبریزی: من فکر میکنم این اتفاق را افرادی که سرمایهشان را به این بخش آوردند به علاوه وزارت ارشاد ایجاد کردند. چون در شبکه خانگی بحث اسپانسر، بحث تبلیغات، نوع نگاهی که مخاطبان دارند و البته بازگشت سرمایه خیلی جدی مطرح است. شما وقتی در سینما کار می کنید، سرمایهگذار میداند که تا یک سال دیگر خبری از بازگشت سرمایه نیست، برای بعضیها هم ممکن است اصلا برنگردد اما برای کسی در عرصه سینما سرمایهگذاری میکند وجوه فرهنگی و هنری غالب بر سرمایه است. اما در شبکه خانگی این طور نیست. البته من از این بخش اطلاع داشتم یعنی میدانستم از زمانی که سریال پخش میشود تدریجا باید این بازگشت سرمایه اتفاق بیفتد اما نکتهای که برایم تجربه جدید بود نوع نگاه گروه مخاطبین بود و به همین خاطر شاید قسمتهای اول و دوم «ابله» انتظارات گروه مخاطبین شبکه نمایش خانگی را برآورده نکرد. اما به نظرم «ابله» یک جریان تازهای را به وجود آورده است. سریالهای دیگر شبکه خانگی با یک فروش انبوه و زیاد کارشان را آغاز کردند و بعد رفته رفته این فروش کم شد اما برای «ابله» این برعکس بود. یعنی منحنی ما از یک نقطه متوسط شروع شد و حالا خوشبختانه دارد بیشتر و بیشتر میشود. به نظر من تجربه خیلی خوبی بود و اگر فرصتی شود که دوباره کار کنم المانهای تازهای را در نظر میگیرم که خوب جواب میدهد. اما در کشور ما یک چیزهایی درست تعریف نمیشود و این باعث ایجاد مشکلات میشود . شبکه خانگی یک بازار مخصوص خودش را دارد که با همه پستی و بلندیهایش دارد راه خودش را پیدا میکند. امسال هم وزارت ارشاد اعلام کرده سال دیگر سال شبکه نمایش خانگی است و نمیدانم چرا. چون این طور به نظر می رسد که هیچ امیدی وجود ندارد که روند خوبی را در پیش رو داشته باشیم.
خانم مقدمی این نخستین تجربه شما در شبکه خانگی بود و همان لفظی که خودتان پیش از شروع مصاحبه استفاده کردید یعنی فیلمهای سوپر مارکتی، شمشیری است که همیشه بالای سر محصولات شبکه خانگی ایستاده است. یعنی شاید چون مخاطب برای دیدن محصولات شبکه خانگی پول میدهد انتظار دیگری از آن دارد. حضور در شبکه خانگی برایتان ریسک نبود؟
مقدمی: فکر میکنم کارنامه من این موضوع را نشان بدهد که دنبال تجربه کردن گونههای مختلف هستم. دلیل اصلی حضورم در «ابله» این بود که همیشه دوست داشتم با آقای تبریزی همکاری کنم. پیش از این در فیلم «همیشه پای یک زن در میان است» چند سکانس کوتاه حضور داشتم ولی همیشه دلم میخواست دوباره این اتفاق بیفتد. برای همین وقتی این پیشنهاد شد به مدیوماش فکر نکردم. اتفاقا به نظر من محصولات شبکه خانگی توانست با چند تا از این سریالهای ترکی و ... رقابت کند. یا حداقل توجه مخاطب را به خود جلب کند. شبکه خانگی یا فیلم سوپرمارکتی یک گروه خاصی از مخاطب خودش را دارد ولی این دلیل نمیشود که گروه سازنده بخواهند به سمت ابتذال بروند و فکر کنند به هر قیمتی باید سلیقه مخاطب را لحاظ کنند. ما در «ابله» این کار را نکردیم. اگر این طور بود آن منحنی رو به بالا نمیرفت. مثلا اینستاگرام من نزدیک به صد هزار فالوئر دارد و فالوئرها هم خریدنی نیست. چون شنیدهام تازگیها بعضی از ستارهها یا آدمهای مشهور فالوئر میخرند. نه، اینها واقعیاند و دیدهام که روزهای اول پخش «ابله» چه کامنتهایی داشتم و حالا چه کامنتهایی دارم. این بر اساس تجربه زنده و شخصی من است ولی تحت هیچ شرایطی هیچ کدام از عوامل تن به ابتذال ندادند. مثلا من اگر یک جایی شیطنت میکردم و دیالوگی میگفتم که مخاطب خوشش بیاید، آقای تبریزی آن را در تدوین درآورده است. پس وجوه آرتیستیک کار هم در نظر گرفته شده است. همه با هم داریم سعی میکنیم ذائقه مخاطب عام را تغییر بدهیم که میشود به چیزهای زشت نخندید. حالا شاید این کار طول بکشد ولی باید خشت اول را از یک جایی گذاشت. تمام تلاش این گروه بوده بر این اساس شکل گرفته و تعریف شده است. با تمام سختیهایی که داشته، اعم از فشاری که تهیهکننده وارد کرده و ...
تبریزی: شما گفتید بیننده سریال شبکه خانگی با مثلا بیننده سریال تلویزیونی فرق میکند چون پول میدهد. من فکر میکنم فرایند تهیه کالای فرهنگی و این که شما باید پول بدهید، به نظر من در تعیین گروه بینندهها تاثیری ندارد. کما این که شما سه هزار تومان پول یک قسمت سریال «ابله» را میدهید، پنج، شش هزار تومان هم پول بلیت سینما میدهید که فیلم ببینید. ده، پانزده هزار تومان پول بلیت تئاتر یا پنجاه، صد هزار تومان پول بلیت کنسرت میدهید و این در واقع تعاملی است که بین سازندگان اثر با مخاطب شکل میگیرد. چرا گروه مخاطبین ما تبدیل میشوند به آدمهایی که انتظارات خاصی از شبکه نمایش خانگی دارند؟ ما که این شبکه را به وجود نیاوردهایم، سالهاست دارد کار میکند. به هر حال کسانی این شبکه را در اختیار خود گرفته اند اعم از ارشاد و زیرمجموعههایش این ذائقه را تعیین کردند. مثلا شما نگاه کنید مخاطبین فوتبالی که این همه پربیننده است از چه قشری هستند؟ از همه قشرها. این متعلق به فرهنگی است که ما ایجاد میکنیم. من اصلا این حرف را که چون مخاطب پول میدهد انتظار دیگری دارد اصلا قبول ندارم. چون ماییم که سلیقه را تعریف و تعیین میکنیم. این شکلگیری پسند مخاطب، ارتباط دو طرفه است. یک سویش مخاطب است و یک سویش سازنده اثر. این دو باید با هم گفتوگویی برقرار کنند که معنی دار باشد و بتوانند به هم نزدیکتر شوند. خب شبکه نمایش خانگی میتوانست به جای این که این حوزه را در بگیرد و این جنس مخاطب را پوشش دهد، حوزه دیگری را هدف گیری کند. یعنی ما میتوانستیم آن را طوری طراحی کنیم که اصلا مخاطبینش فرق کنند. مثل سینمای هنر و تجربه. قطعا هر اثری که کار می شود یک گروه هدف برای مخاطبین دارد. کاری که جشنوارهها در دنیا میکنند مگر چیست؟ مثلا فیلم «مرد پرنده» امسال اسکار گرفت. «مرد پرنده» فیلم پرفروشی نیست و همه نمیروند آن را ببینند ولی وقتی اسکار میگیرد ناگهان فروشش بالا میرود.
مقدمی: تعمد در تغییر سلیقه مخاطب.
تبریزی: دقیقا. ما برای چه جشنواره برگزار میکنیم؟ برای این که ذائقه را تغییر دهیم. یعنی کاری کنیم که شما آرام آرام از این فیلم خوشت بیاید نه فیلم ساده پسند به قول شما فیلمفارسی. میخواهم بگویم این طور نیست که مردم فیلمفارسی را مطالبه کنند، ما آن را در کام مردم میگذاریم. ما به خاطر سرمایه و سودجویی این کار را میکنیم. همین تمشک طلایی که میدهند برای این است که آن ذائقه را کور کنند. که به مخاطب بگویند میتوانی چیز بهتری نگاه کنی. بنابراین من اصلا معتقد نیستم اگر دی وی دی شبکه نمایش خانگی از سه هزارتومان به چهار هزار تومان برسد مشتریاش کاهش پیدا میکند. من میگویم بستگی به کار دارد. این که ما در چه حوزهای تبلیغات کرده باشیم و چه کسانی را جذب کرده باشیم. ما برای همه ژانرها مخاطب داریم منتها باید پیدایشان کنیم. ما برای هر نوع مخاطبی یکسان تبلیغات میکنیم. همان تبلیغی که برای قهوه تلخ، شاهگوش یا قلب یخی کردیم، برای «ابله» هم کردیم. همه یک جور. در صورتی که حوزه اینها با هم فرق می کند. اما عرضه ما یکیست. خب مخاطب هم بر اساس آن ذهنیت میرود و سریال جدید را میخرد و میبیند به کلی با قبلی متفاوت است. در مورد «ابله» پالسهایی که من گرفتم دو سویه بودند. یا میگفتند اوه چقدر عالی است، یا میگویند این چه مزخرفی است؟ یعنی ما آدمهای میانه خیلی کم داریم که نظر پنجاه پنجاه داشته باشند. این اتفاق مال همان آدرس غلط دادن به مخاطب است. یعنی آن کسی که میگوید این چه افتضاحی است اشتباهی آمده و این دی وی دی را خریده و آن که میگوید عالیست، هدف تبلیغاتی درست عمل کرده است. ما آن فرایند را نداریم که مخاطب را آنالیز کنیم.
خانم مقدمی بعد از سریال «هفت سنگ» که حاشیههای بسیار زیادی هم به دنبال داشت، شما باز هم پذیرای یک نقش طنز شدید. چه دلایلی باعث شد آن خاطرهای که به نظرم خیلی هم خوش نبود، دوباره تکرار کنید. البته با در نظر گرفتن تمام تفاوتهایی که این دو کار با هم دارند.
مقدمی: اولا این قدر که مخاطب مرا به عنوان بازیگری میشناسد که نقشهای جدی مثل «مدینه» یا «امروز» بازی میکند، خودم تمایل دارم کار کمدی کنم. چون واقعا یک تمایل یا شیطنت در وجودم هست که مرا به آن سمت میبرد و برایم راحتتر است که نقش طنز بازی کنم چون به خودم خیلی نزدیک است. جدای از این من واقعا «هفت سنگ» را دوست داشتم. شش ماه سر فیلمبرداری با طیب خاطر، کارگردان فهیم و ... کار کردم و اگر این ماجرا رخ نمیداد به نظرم «هفت سنگ» خیلی برای تلویزیون خوب بود چون با این سریال تلویزیون داشت به دوران طلایی سریال فانتزی مثل «همسران» برمیگشت. بله، سه چهار قسمت اول سریال با نگاه کامل به «خانواده مدرن» ساخته شده بود و کاملا آگاهانه بود و تلویزیون هم مگر میشود خبر نداشته باشد؟ اما از یک جایی به بعد قصهها کاملا ایرانیزه شد، ولی خب حالا شیطنتی شد یا برنامهریزی شده یا ... نمیدانم، نمیخوام دربارهاش هم صحبت کنم. نقش مادری که من در «هفت سنگ» بازی کردم بسیار با نقش «ابله» خیلی متفاوت است. وجوه فانتزی و غیر رئالستیک «پر پر» در سریال «ابله» خیلی زیاد است. ولی مادر «هفت سنگ» یک مادر واقعی بود در جامعه ایرانی. ضمن این که باز هم میگویم دوست داشتم با آقای تبریزی کار کنم. هنوز هم دوست دارم کار کنم.
تبریزی: ببینید یک استنباط غلطی که در مجموعه کار ما به وجود آمده این است که میگوییم این رفته کپی «خانواده مدرن» یا «فرندز» را کار کرده. این به نظرم واقعا در ذاتش اشکالی ندارد. چون موقعیتهای دراماتیکی که به وجود میآید از سی و شش وضعیت خارج نیست. چطور وقتی که ما یک فیلم سینمایی میسازیم که از شکسپیر الهام گرفتیم معترضش نمیشویم، تازه اعلام هم میکنیم که این کار برداشت آزاد است. چرا جای دیگر نمیتواند برداشت آزاد باشد؟ اخیرا یکی از کانالهای ترکیه سریالی ساخته کپی مارمولک. یک سریال بلند ...
«مارمولک» شما را هم میگویند که از روی فیلم «ما فرشته نیستیم» ساخته شده است.
تبریزی: بله، دقیقا. آن هنرمند که توی ترکیه نشسته و دارد برای مخاطبین خودش فیلم میسازد «مارمولک» را دیده و با خودش فکر کرده که من هم درگیر این مسئله هستم پس چرا من چنین اثری نسازم؟ اگر بخواهیم این جوری به ماجرا نگاه کنیم، خب همه کارها تقلید از یک اثر دیگر میشود. بنابراین به نظرم این فرضیه را کنار بگذاریم. اخیرا یک سریالی به من پیشنهاد شده که فیلمنامهاش را یک جوان بسیار با استعداد نوشته بود و چقدر سریال خوبی درباره مواد مخدر بود ولی کار نشد چون اقتباس بسیار خوب و ایرانی شدهای از «برکینگ بد» بود. فقط از قالب و استخوانبندی آن سریال استفاده کرده بود اما بسیار جذاب و خواندنی. داستان درباره آدمی بود که در یک داروخانه کار میکند و به ورطه ساختن مواد میافتد. به نظرم خیلی سریال جذابی است اگر ساخته شود. اسم سریالش «زهر قند» بود.
یک عقیدهای درباره شبکه خانگی وجود دارد و آن این که هر کس در تلویزیون با مشکل روبرو میشود به سمت شبکه خانگی نمایش میرود. مثلا مهران مدیری یا آقای میرباقری. شما هم بعد از مشکلاتی که بر سر سریال سرزمین کهن» برایتان پیش آمد به سراغ شبکه نمایش خانگی آمدید؟
تبریزی: اگر بخواهم بگویم شاید راست نگفته باشم ولی من شخصا به دلیل این که آن مشکلات برای «سرزمین کهن» پیش آمده بود سراغ «ابله» نرفتم چون به هر حال کار کردن در این عرصه برایم خیلی اهمیت داشت. انگیزه اولیه برایم همین بود اما واقعیت این است که آن موضوع هم دخیل بود چون تهیهکننده در «سرزمین کهن» به دلیل مشکلات خاصی میخواست وارد این کار شود تا بتواند بدهیهایش را بپردازد. اما خودم نه، چون اگر دلم نمیخواست در این عرصه کار کنم، به صرف برطرف کردن مشکلات مالی به سراغ این تجربه نمیآمدم. چون خودم به اندازه کافی کار داشتم ولی فکر کردم هم از نظر مالی مشکلات برطرف میشود ــ که نشد! ــ و هم تجربه کردن یک عرصه جدید است که بعدها میتواند تجربیاتش به دردم بخورد. در دوره قبلی تلویزیون به افراد شناخته شده و صاحب سابقه خیلی فشار وارد شد. خودتان میدانید آقای میرباقری در آخرین سریالش «مختار نامه» یک سکته مغزی کرد و در بیمارستان بستری شد. این هم فقط به خاطر فشاری است که از طرف تلویزیون به او وارد شده بود. ما هم واقعا خیلی سختی و رنج کشیدیم تا همین دو فاز «سرزمین کهن» را کار کردیم چون فشارها هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ ممیزی آنقدر زیاد بود که باورتان نمیشود. یعنی آدم را به جایی میرسانند که عطایش را به لقایش ببخشد. در آن دوره خیلی شرایط بدی در تلویزیون به وجود آمد که امیدوارم در دوره آقای سرافراز برطرف شود چون این که ما چگونه کار کنیم و بچههایی که میتوانند وضعیت تلویزیون را ارتقاء دهند وابسته به شرایطی است که باید فراهم شود و الان هم فکر میکنم مثلا در مورد خود «سرزمین کهن» این مقبولیت وجود دارد ــ و قبلا نبود ـ که دوباره از اول «سرزمین کهن»را پخش کنیم. یعنی کنتورش را صفر کنیم و همه آن حذفیات را به سر جای اولش برگردانیم و به نسخه اصلی استناد کنیم. بعد، اصلاحاتی وارد کنیم که معقول باشد نه این که مثلا یک قسمتش را کاملا حذف کنیم . آن هم به دلایل واهی. به خاطر استنباطهای عجیب و غریب. آن دورهای که سریال متوقف شد من و تهیهکننده فکر کردیم آخر چه شد که این اتفاق افتاد؟ آن هم کاری که همه به نمایشش تمایل داشتند. به این نتیجه رسیدیم که یک نسخه از فیلمنامه را برای دفتر رهبری بفرستیم. فیلمنامه بسیار قطوری هم داشت اما بدون اغراق ظرف ده روز الی دو هفته از آنجا تماس گرفتند که نویسنده این فیلمنامه کیست؟ بیاید تا با رهبری دیدار داشته باشد. و آقای طالبزاده به آنجا رفت. رهبری نزدیک به یک ساعت راجع به فیلمنامه صحبت کردند و تعریف و تمجید که چقدر فیلمنامه درست نوشته شده، چقدر تاریخش دقیق است، چقدر حسهایش خوب است و در کل این شصت قسمت دو یا سه مورد ایشان گفتند اگر فلان جور باشد بهتر است. مثلا در مورد یکی از شخصیتها وقتی خواندند گفتند به نظر من این حجم منفی بودن برای این شخصیت زیاد است، کمی مثبتش کنید. این اندازه منفی درست نیست. در تاریخ به این شکل نبوده و این آدمها به این شدت منفی نبودند. حالا این شخصیت کیست؟ کسی است که در برابر آیتالله خمینی ایستاده و مخالفت کرده است. خب، این آدم به خاطر آن مخالفت طبعا باید کمی منفی باشد ولی ایشان گفتند این مخالفانی را که شما دارید به این شکل نشان میدهید، این اندازه منفی نبودند چون به هر حال ویژگیهای مثبت هم داشتند. مهم این است که این آدم با وجود وجوه مثبتش وقتی مخالفت میکند، پیرو وقایع و اتفاقات داستان معلوم شود که مخالفتش درست نیست. فکرش را بکنید آنجا به ما این طور گفتند بعد در شورای طرح و برنامه تلویزیون به ما گفتند این آدم باید خائن بالفطره باشد چرا این طوری نشانش میدهید؟ یعنی ما را وادار کردند صحنههایی را بگیریم که نشان دهد این آدم یک خائن به تمام معناست و بدترین روی آدم کره زمین! من یقین دارم که در حوزههای ممیزی کاتولیکتر از پاپ بسیار زیاد هستند که علت اصلی آن کم سوادی یا بیسوادی هنری است! حالا هم قرار شده از اول دوباره شروع کنیم و تمام صحنههایی که حذف کردیم را دوباره به سر جایش برگردانیم چون تمام آن حذفیات باعث شکل گیری اتفاقاتی شد که رخ داد. یعنی اگر ما آن صحنهها را حذف نمیکردیم این قدر اعتراض نمیشد چون آن صحنهها حذف شده این طور شده که مخاطب نمیداند این آدم دارد با کی دعوا می کند. آن شخصیتی که او دارد با وی دعوا میکند را سانسور کردند و حالا معلوم است که از دعوای این یکی شخصیت مخاطب به این نتیجه برسد که او در حال توهین کردن است. این شرایط تلویزیون باعث میشود آدم با خودش بگوید اصلا ولش کن. به دردسرش نمیارزد بهتر است به حیطهای برویم که کمی فضای بازتری داشته باشد تا بتوان بهتر کار کرد.
«ابله» خیلی خوب شروع شد، یعنی با نمونههای قبل کاملا فرق داشت ولی به نظرم هر چه جلوتر آمدید سعی کردید فضا را تغییر دهید. قصد ارزشگذاری ندارم و نمیگویم کیفیت را بالاتر یا پایینتر آوردهاید اما به هر حال تغییر کرده است. چرا؟
تبریزی: این مثل تقاضای بازار است. شما با یک سطحی شروع میکنید ولی وقتی جلو میروید میبینید آن گروهی که به سمت شما میآیند، این چاشنی را دوست ندارند. یکی از ویژگیهای شبکه نمایش خانگی هم همین است، یعنی شما در حین ساخت بازخوردها را هم میبینید. البته به قصه اصلی و مسیر اولیه وفاداریم و سعی کردیم بر همان مدار حرکت کنیم، ولی خب ممکن است یک جور ویژگیهایی را اضافه کنیم که آن مخاطب را هم پوشش دهیم. واقعیتش این است که یک نوع سلیقه و پسند در سرمایهگذار و تهیهکننده وجود دارد که شما را ناخودآگاه به این سمت میبرد. من هم فکر میکنم این از آن تعاریفی است که از ابتدا باید لحاظ شود. من هر کاری که میکنم از اول با تهیهکننده این شرط و شروط را میگذارم ولی در نمایش خانگی شما مجبورید خیلی از شرط و شروطهای دیگر را هم بپذیرید. بعضیها هستند که طوری به جریان تن میدهند که اصلا وارد یک فضای دیگر میشوند ولی چون نه من و نه آقای طالبزاده بلد نیستیم به آن شکل کار کنیم تغییراتش در حد عوارضی میشود که پیش میآید. کما این که قرار ما این بود بعد از این سری، فصل دوم را بسازیم ولی احتمالا دیگر ادامه نخواهیم داد.
یک چیزی که این روزها خیلی باب شده این است که دیگر به نظرم زیادی دارند روی گریم تکیه میکنند. یعنی مثلا طرف بزرگترین اتفاق فیلمش این است که فلان بازیگر معروف را زنپوش کرده است. در «ابله» هم به نظرم گریم خیلی مهم شده یعنی یک جاهایی فکر میکنم کاستی قصه، فیلمنامه یا هر چیز دیگری را خواستید با زنپوش شدن تنابنده پر کنید.
تبریزی: یک شرایطی وجود دارد که شما باید وارد آن شوید و آنها را تجربه کنید و بعد این سئوال را بپرسید. آن وقت خیلی واقعیتر و عینیتر این سئوال را خواهید پرسید. آن دورهای که من «لیلی با من است» را ساخته بودم، یک سری از این آدمهایی که بعضیهایشان تهیهکنندهاند، بعضی در پخش هستند، بعضی مدیر سینما هستند... و مدعیاند که ما سلیقه مخاطب را خوب می شناسیم، یک استدلالی داشتند برای خودشان. مثلا به من میگفتند آقای تبریزی شما باید اسمت را عوض کنی. من میگفتم برای چی؟ و جواب میدادند چون اسم «کمال تبریزی» اصلا فروش ندارد. باید یک اسم تک سیلاب داشته باشی. من هم گفتم برو آقا این حرفها چیه میزنی (خنده) ریشههای این نوع استدلال هم برمیگردد به فیلمفارسیهای قدیم. همین آدمها با کمال استقامت و پایداری و جزمیت قاطع میگویند فلان سوپر استار اگر در این فیلم باشد فروش میکند، بعد جالب است بهشان میگویم پس چرا در فلان فیلم که سه سوپراستار بازی میکردند فیلم فروش نکرد؟ و آن ها این جور مواقع فرار می کنند. میخواهم بگویم یک مجموعهای از آدمها وجود دارند که برایشان مهم نیست فیلمنامه چیست در حالی که به نظرم پایه اصلی هر کار سینمایی فیلمنامه است و اصلا برایم مهم نیست که سوپراستار حضور داشته باشد یا نه. باید بازیگرها از پس نقش بربیایند. اما این اعتقاد در شبکه نمایش خانگی وجود ندارد. یک تصوراتی دارند که اگر مثلا فلانی بیاید اتفاق خوبی میافتد. منظورم هم فقط «ابله» نیست اما این که یک گریم سنگین برای کسی انجام میشود که میتوان به راحتی معادلش را پیدا کرد، فشاری است که از طرف تهیهکننده و سرمایه گذار وارد میشود.
خب واقعا اگر شما تنابنده را حذف کنید چه اتفاقی برای سریال میافتد؟
تبریزی: دقیقا. من هم مخالفم. عملا شما باید به قصه وفادار باشید و آدمهایی که شاید برای اولین بار بیایند و کاری کنند که هیچ ستارهای نتواند بکند. اما تهیهکننده ها که زیر بار این حرفها نمیروند و الی الابد فکر میکنند این فرمول جواب میدهد. الان در تلویزیون هم این طوری شده یعنی به این راحتی از هر کارگردانی قبول نمیکند که برود و هر کسی را بیاورد تا در سریال بازی کند یعنی یک کلیشهای در ذهن آدمها جا میافتد که دیگر نمیشود آن را شکست. هر چقدر هم میگویی این آدم تکراری است و تماشاگر را خسته میکند به خرجشان نمیرود. وقتی هم مخالفت میکنی فکر میکنند می خواهی روشنفکر بازی دربیاوری و سرمایهاش را آتش بزنی. برای همین مجبور میشوی قبول کنی که فلان کس هم بیاید و فلان گریم هم شکل بگیرد. البته در مورد آقای تشکر این طور نبود. یعنی لازم بود که این گونه باشد. ولی واقعا برای نقش پیرزن میشد سراغ کسی رفت که همان سن را داشته باشد و در عین حال شیرین و جذاب هم باشد. یک اتفاقی یکی دو بار در فیلمها افتاده و جذاب شده و حالا همه فکر میکنند تا ابد باید از این نسخه استفاده کنند. وگرنه خود من اصلا به این حرف که فلان بازیگر کم فروش است یا پر فروش اعتقاد ندارم. حالا چون عطاران دوست من است و میدانم ناراحت نمیشود او را مثال میزنم. شما به فیلمهای عطاران نگاه کنید. همهاش که پرفروش نبوده. یک فیلمهایی هم بازی کرده که تماشاگر خیلی دوست نداشته. بله، عطاران بازیگر توانا و خلاقی است که مردم به شدت او را دوست دارند ولی باید در جای درست قرار بگیرد. برای هر نقشی دیگر نگوییم عطاران. خودش هم باید به این نکته توجه کند. فهمیدن فیلمنامه و این که چه فضا و تاثیری را باید ایجاد کند خیلی مهم است. ممکن است یک کارگردان از یک فیلمنامه یک فیلم معمولی بسازد ولی همان را دست یک کارگردان دیگر بدهی از آن شاهکار دربیاورد. یکی از دوستان فیلمنامهنویس ما میگوید سناریو به تنهایی یک اثر هنری نیست، وقتی به فیلم تبدیل میشود اثر هنری خواهد شد. آنجا فقط یک سری کلمات است و توصیف که آن را شما میتوانی صد جور آرایش کنی. آن وقت ما فکر میکنیم اگر یک مدلی جواب داد آن را باید مدام تکرار کنیم، خب آن وقت است که همه چیز رنگ کلیشه به خود میگیرد و باعث میشود شما این سئوال را از ما بپرسید. (خنده)
مقدمی: من یک تجربه شخصی درباره این قضیه دارم. نویسنده و کارگردان و تهیهکننده فیلم «چند متر مکعب عشق» دوستان نزدیک من هستند. نوید و جمشید محمودی. خب این فیلم بازیگر معروف ندارد اکثر بازیگران قوی تئاتری هستند. من و رامبد جوان به پردیس سینمایی کوروش رفتیم تا برای این فیلم در یک حرکت نمادین بلیت بفروشیم. آن روز همزمان چند تا از آن فیلمهایی که قاعدتا باید پرفروش باشد یا آدم با خودش فکر میکند که فروش بالایی دارند هم نمایش داده میشدند. میدانید که آنجا ده سالن سینمایی دارد و از این ده سالن سه سالن متعلق به فیلم «چند متر مکعب عشق»، «شیار ۱۴۳» و «ملبورن» بود. باقی از همان فیلمها نشان میدادند. بیاغراق میگویم آن فیلمها نمیفروختند. «ملبورن»از همه پرفروشتر بود و بعد هم این دو فیلم دیگر. نمیدانید ما چقدر ذوقزده شده بودیم. نمیگویم آن فیلمها بد هستند ولی الان دیگر این مدل جواب نمیدهد. این که فلانی باشد تا فیلم بفروشد. حتی در شبکه نمایش خانگی هم دیگر جواب نمیدهد. درباره گریم هم برای خود من اصولا خیلی جالب است در راستای شخصیتی که در فیلمنامه تعریف شده بتوانم چهرهام را تغییر دهم. این، خیلی به من کمک می کند و از آن دسته بازیگرهایی هستم که به شدت با لباس و گریم ارتباط برقرار میکنم. یک روز میخواستیم برای «پر پر» تست گریم بزنیم و همان لحظه فرم راه رفتن، حرف زدن و همه چیزم عوض شد. اصلا بخشی از جذابیت بازیگری این است که تو یک بار زندگی نمیکنی بارها و بارها با چهرههای مختلف تجربه میکنی. برایم یک نوع رنج و سرمستی دارد.
آقای تبریزی چه شد که تصمیم گرفتید بازی کنید؟
اتبریزی: ین اولین بار نبود. در «پاداش» هم بازی کردهام. در فیلمنامه «ابله» یک نقش کارگردان بود و گروه کارگردانی اصرار کردند که ما دیگر نرویم و کارگردان بیاوریم. بیننده تا خودت را ببیند میگوید او کارگردان است. چون فیلمنامه در دل خودش یک شوخی بزرگ با سینما دارد. بنابراین گفتند وقتی شکل و شمایلش این طوری است چرا برویم یک نفر دیگر بیاوریم من هم نتوانستم نه بگویم چون استدلالشان درست بود.
حالا تجربه بازیگری چطور بود؟
تبریزی: بد نیست. خوب است. ولی وقتی کارگردان هم هستی بازیگری خوب نیست. چون تمرکز نداری. من قرار بود در فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» محسن امیریوسفی بازی کنم.
جای کدام بازیگر؟
تبریزی: جای اکبر عبدی. اما شرایط مساعد نشد. بازیگری به نظرم از خود زندگی میآید چون همه دارند نقش خودشان را بازی میکنند. بعضیها معتقدند اساسا شکلگیری خلقت یک جور بازی است. شیطنتی که دست به دست هم میدهد تا چیز تازهای شکل بگیرد. من خودم اعتقاد دارم که جدی گرفتن جهان یک اندازهای دارد. اگر زیادی جدی اش بگیری دچار مشکلات نفسانی و روانی میشوی.