آخرین اخبار

در خیالمان به سر می‌بریم یا واقعیت؟

18:00:10 1396/12/19


نرگس کیانی: لوون هفتوان سال‌ها در ایران به عنوان بازیگر و کارگران در تئاتر فعالیت می‌کرد. او بعد از تحصیل در رشته تئاتر و کسب مدرک از دانشگاه تهران فعالیت جدی خود را در تئاتر آغاز کرد. حضور او در این عرصه ادامه داشت تا این که سال ۱۳۷۰ از ایران به مسکو رفت و چهار سال بعد مسکو را به مقصد تورنتو ترک کرد. او در سال‌های اول اقامت در تورنتو، کارهای نمایشی کوتاهی به زبان فارسی انجام داد، اما در سال‌های بعد روی زبان انگلیسی تمرکز کرد و نمایش‌هایی مثل «آهای کی اونجاست؟» اثر ویلیام سارویان، «عاشق» اثر هارولد پینتر، «دارم خواب می‌بینم، نمی‌بینم؟» اثر لوئیجی پیراندلو و «مرغ دریایی» اثر آنتوان چخوف را روی صحنه برد. او در بهمن ۱۳۹۰ برای جشنواره تئا‌تر فجر به ایران آمد. طی همین سفر با محمد شیروانی آشنا شد و در فیلم «لرزاننده چربی» او بازی کرد. «پرویز» نام فیلمی بود که در سال ۱۳۹۱ به کارگردانی مجید برزگر ساخته شد و هفتوان در آن نقش پیر پسری رانده شده از خانه را داشت، بیش از هر اثر دیگری نام این بازیگر را مطرح کرد. او در فیلم های «یک دزدی عاشقانه» و «دارکولا» هم رضا عطاران بازی کرد، او تئاتر «بازی یالتا» را هم روی صحنه برد. نمایشی که بر اساس متنی از برایان فریل و با بازی وحید رهبانی، شادی کرم‌رودی و مانی منادی‌زاده روی صحنه رفته است. آنچه در ادامه می‌خوانید بازخوانی گفت‌و‌گویی است با هفتووان در روزهایی که تئاترش روی صحنه بود و سرحال و پرانرژی از اجرای نمایش تازه اش روی صحنه تئاتر شاد بود. این مصاحبه نخستین بار در روزنامه «صبا» منتشر شده بود. برایان فریل چه چیزی در داستان کوتاه «بانو با سگ ملوس» اثر آنتوان چخوف دید که تصمیم گرفت، قالب آن را تغییر دهد و به نمایشنامه «بازی یالتا» تبدیلش کند؟ همان‌طور که می‌دانید فریل، نمایشنامه‌نویس و نویسنده داستان کوتاه ایرلندی بود. او که روز دوم اکتبر سال ۲۰۱۵ درگذشت از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان انگلیسی‌زبان نسل خود بود و به‌نام چخوفِ ایرلند شناخته می‌شد. فریل بر ادبیات روس مسلط بود و برداشت‌های متعددی از آثار ادبی روسیه انجام داده بود. به ‌نظر من کاری که فریل در «بازی یالتا» با داستان کوتاه «بانو با سگ ملوس» انجام داده؛ افزودن یک عنصر دراماتیک به آن است. این عنصر دراماتیک‌‌‌ همان متزلزل کردن مرز میان خیال و واقعیت است. این تزلزل از خیالی بودن سگ آغاز می‌شود و در واقع شما بانویی با سگ ملوس خیالی می‌بینید. رفته رفته دامنه حرکت روی مرز خیال و واقعیت وسیع‌تر می‌شود. یکی از نکات بااهمیت داستان کوتاه چخوف، پایان باز آن است که فریل آن را در «بازی یالتا» هم وارد کرده است. به جز بر هم خوردن مرز خیال و واقعیت چه عامل دیگری اشتیاق اجرای «بازی یالتا» را در شما ایجاد کرد؟ نکته‌ای که در نمایشنامه به آن اشاره می‌شود و دغدغه شخصی من نیز هست، این است ‌که ما کجا هستیم؟ ما در خیال بسر می‌بریم یا واقعیت؟ آن‌چه برای ما رخ می‌دهد حاصل تخیلمان است یا واقعیت دارد؟ آن‌چه در خواب می‌بینیم چطور؟ تخیلی است یا چون آن را به چشم دیده‌ایم واقعی است؟ من سالیان سال است که به این موضوع فکر می‌کنم. شاید زندگی شخصی‌ام، مهاجرتم و اقامتم در کانادا عامل این موضوع باشد. حدود ۲۵ سال پیش به مسکو رفتم و بعد از آن به کانادا مهاجرت کردم. زندگی‌ام در سال‌های اول مهاجرت به دو بخش تقسیم شده بود، شب‌ها خواب می‌دیدم در تهرانم و صبح می‌دیدم جای دیگری‌ام. گاهی این سوال برایم پیش می‌آید که نکند زندگی ما، چیزی است که دیگران در خواب می‌بینند یا نکند زندگیِ ما کابوس دیگران است؟ برای روشن شدن منظورم به دیالوگی از نمایش اشاره می‌کنم. آن‌جا که دیمیتری با بازی وحید رهبانی می‌گوید: «چیزایی که زمانی واقعی به‌نظر می‌رسید، حالا به خیالات بدل شده بود و چیزایی که خیالی بود، هر چیزی که من می‌تونستم تخیلش کنم، هر چیزی که می‌تونستم به‌خاطر بیارم، حالا واقعی شده بود...» (با خنده) این عین اتفاقی است که برای من در زندگی شخصی‌ام رخ داد. نکته دیگری که برای من جذاب است؛ نام نمایشنامه است.‌‌‌ همان‌طور که می‌دانید یالتا از شهرهای کریمه در جنوب اوکراین است که بر کرانه دریای سیاه قرار دارد و محل وقوع داستان چخوف است. این‌که فریل از کلمه بازی در عنوان اثرش استفاده کرده برای من یادآور‌‌‌ همان بازی میان تخیل و واقعیت است. آیا می‌توان گفت این‌ که فریل دیالوگ‌های دو شخصیت «بازی یالتا» را در قالب تک‌گویی نوشته، راهی بوده است تا بتواند از توصیفات چخوف در داستان «بانو با سگ ملوس» استفاده کند؟ بله؛ با این گفته موافقم که فریل توصیفات چخوف را در قالب تک‌گویی به تماشاگر منتقل کرده است هر چند که به‌نظرم با شیوه دیگری هم نمی‌شد این داستان را به نمایشنامه تبدیل کرد. با توجه به این‌که وحید رهبانی، «بازی یالتا» را مشخصا برای روی صحنه رفتن توسط شما ترجمه کرده آن‌چه در توضیح صحنه این نمایشنامه آمده،‌‌‌ همان چیزی است که اکنون روی صحنه می‌بینیم؟ در توضیح صحنه این نمایش آمده است؛ دو صندلی و یک کاناپه، شاید. طراحی صحنه این نمایش به‌شدت موجز است و به تماشاگر اجازه می‌دهد که باقی ماجرا را با تخیل خودش بسازد. کافی است نمایشنامه به شما بگوید این‌جا آبشار است و شما آبشار را تصور می‌کنید یا دیمیتری دمیتریچ گوروف و آنا سرگه‌یونا با بازی وحید رهبانی و شادی کرم‌رودی به شما می‌گویند: همان جایی که تا چند لحظه قبل آبشار بود، اکنون ایستگاه قطار است و سرد هم است و شما خود را در ایستگاه قطاری که باد سردی هم در آن می‌وزد، تصور می‌کنید. ظاهرا در تازه‌ترین فیلم شهرام مکری هم حضور دارید؟ هم‌زمان با «بازی یالتا» در فیلم مکری با نام «هجوم» هم بازی می‌کنم. از نکات خوب کار با شهرام مکری این است که مانند تئاتری‌ها، یک مرتبه همه چیز را تمرین و بعد فیلمبرداری را شروع می‌کند. به‌نظرم مکری تلاش می‌کند در «هجوم» از نظر بیان قصه از «ماهی و گربه» فرا‌تر برود. قصه «هجوم» جمع‌وجور‌تر است. این فیلم حدودا صد دقیقه است و نقش من هم در آن کوتاه است. از روز ۱۵ اردیبهشت هم فیلم «یک دزدی عاشقانه» که من هم در آن بازی می‌کنم روی پرده رفته است. کارگردان این فیلم امیر‌شهاب رضویان است و من در آن با عزیزانی مثل مهدی هاشمی، فرهاد آئیش، لادن مستوفی و امیر‌حسین رستمی همبازی هستم. در فیلم «دراکولا» به کارگردانی رضا عطاران هم بازی کرده‌ام که طبق چیزی که شنیده‌ام، عید فطر اکران خواهد شد و در «کوپال» به نویسندگی و کارگردانی کاظم ملایی هم حضور داشته‌ام که فیلمبرداری آن در سبزوار انجام شد و فکر می‌کنم پاییز امسال روی پرده برود. بعد از «بازی یالتا» نمایش دیگری را روی صحنه خواهید برد؟ من ابتدای خرداد به تورنتو برمی‌گردم. امیدوارم بتوانم سالی یک نمایش در ایران روی صحنه ببرم. البته این‌که صرفا برای روی صحنه بردن یک نمایش به ایران بیایم و برگردم از لحاظ مالی دشوار است و هزینه‌هایی به‌همراه دارد. مگر مانند اتفاقی که در این سفر برایم رخ داد؛ هم‌زمان با روی صحنه بردن یک نمایش، در پروژه‌های سینمایی هم حضور داشته باشم. و نقش آیدین آغداشلو در «بازی یالتا»؟   حدود هشت سال پیش «بازی یالتا» را در تورنتو به زبان انگلیسی و به شکل محیطی اجرا کردم. در آن اجرا بازیگران ما در فضاهای قدیمی و در مکان‌های مختلف مانند کافه، مغازه و... راه می‌رفتند و نمایش اجرا می‌شد. تماشاچیان نیز همراه آنها در خیابان می‌گشتند. آن زمان از آیدین آغداشلو خواهش کردم که طرحی برای پوستر «بازی یالتا» بکشد و او نیز پذیرفت. زمانی که تصمیم گرفتم‌‌ همان نمایش را در ایران اجرا کنم مجددا از آیدین آغداشلو اجازه گرفتم تا از‌‌‌ همان طرح استفاده کنم. اثر آغداشلو، طرح ظریفی است و فضایی که من از ادبیات روس در ذهن دارم به‌خوبی منتقل می‌کند. 58242


تله سینما

خبرآنلاین

عناوین تصادفی