به گزارش خبرنگار مهر، ایالات متحده آمریکا به عنوان کشوری که با حضور مهاجران اروپایی نظیر انگلیسیها، هلندیها، فرانسویها و اسپانیاییها شکل گرفته است، دارای تاریخ و تمدنی شگرف و تأثیرگذار در بین تمدنهای باستانی دیگر نیست. قاره آمریکا در سال ۱۴۹۲ توسط کریستف کلمب کشف و در سال ۱۷۸۳ بر طبق معاهده پاریس، کشور آمریکا به رسمیت شناخته شد. بردهداری و نزاع بر سر بقا و کشف طلا، آمریکای شمالی را تبدیل به سرزمینی برای جنگها و خونریزیهای فراوان کرد که در نهایت به جنگ شمال و جنوب یا همان جنگ داخلی آمریکا و پیروزی آبراهام لینکلن به عنوان شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا و اولین رئیس جمهور حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا ختم شد.
ایالات متحده آمریکا شروع به ساختن چهرهای از خود به عنوان قدرتی نظامی کرد که جنگ جهانی اول و حضور آمریکا در کنار متفقین یکی از گامهای اساسی سیاستمداران آمریکایی برای رسیدن به این چهره نظامی بود اما حضور در جنگ جهانی دوم نقطه عطفی برای آمریکا در راستای تبدیل شدن به قطبی نظامی در جهان بود. حضور تأثیرگذار آمریکا در شکست نیروهای آلمان نازی همچنین بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن به عنوان همپیمان اصلی حکومت فاشیستی موسولینی در خاور دور، تصویر ایالات متحده آمریکا را به عنوان قدرتی نظامی در جهان معرفی کرد. آمریکاییها با امان دادن به دانشمندان و متخصصین آلمان نازی، استفاده از دستاوردهای نظامی و علمی نازیها را برای خود میسر کردند.
بعد از جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا در رقابتی سخت با اروپا بخصوص کشورهایی نظیر فرانسه و انگلستان قرار گرفت و در عین حال رقابت سختی را با اتحاد جماهیر شوروی برای رسیدن به عنوان قدرت برتر نظامی جهان در پیش گرفت. این رقابت به جنگطلبی و سلطهجویی آمریکا در کشورهای دیگر منجر شد تا جایی که سیاستمداران آمریکایی اقدام نظامی علیه کشورهای مختلف را با توجیه دموکراسی در صدر برنامههای خود قرار دادند. حضور ناموفق و شکست ایالات متحده آمریکا در این جنگ طلبیها و سرخوردگی نیروهای نظامی آمریکا از این شکستها، نظیر شکست سنگین آمریکا در جنگی که علیه ویتنام ایجاد کرد باعث شد تا سیاستمداران و تصمیم گیرندگان ایالات متحده آمریکا برای برونرفت از این وضعیت بحرانی و جلوگیری از تخریب چهره نظامیشان در جهان، به استفاده از راهکارهایی دیگر فکر کنند.
هالیوود راهی برای جبران شکستهای نظامی آمریکا
از سال ۱۹۱۰ و توسط دیوید وارک گریثیف که در نزدیکی شهر لسآنجلس ایالت کالیفرنیا و با همراهی گروهش به ساخت فیلم میپرداختند، منطقه هالیوود شکل گرفت و کمپانیهای فیلمسازی در این منطقه احداث و راهاندازی شدند. در دوران سینمای کلاسیک آمریکا، بیشترین و تأثیرگذارترین ژانر سینمایی، ژانر وسترن بود که از طریق آن زندگی گاوچرانهای آمریکایی یا کابویها به عنوان قهرمانان اصلی فیلمها، به تصویر کشیده میشد.
کابویها در ایجاد امنیت شهر، از بین بردن نیروها و شخصیتهای منفی و همچنین در گسترش فضای شهری و راهاندازی امکانات جدید نظیر راهآهن و برق تأثیرگذار بودند. از سوی دیگر برای تحریف و تعریف تاریخ، سیاست آمریکا در ژانر وسترن و فیلمهای کابویی به گونهای بود که سرخپوستان که ساکنین اصلی قاره آمریکا بودند، به عنوان مردمی خونخوار و به دور از فرهنگ و تمدن نشان داده شدند که وسترنهای آمریکایی آنها را شکست داده و آرامش را برای مردم آمریکا به ارمغان آوردند.
تا پیش از جنگ جهانی دوم، سینمای ایالات متحده آمریکا بیشتر به عنوان سرگرمی مورد بهرهبرداری و استفاده قرار میگرفت اما بعد از جنگ جهانی دوم، سینمای آمریکا با کمپانیهای فیلمسازی هالیوود، نگاه و استفاده خود از سینما را تغییر دادند. در بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۷ از میان ۱۷۰۰ فیلم تولید شده در هالیوود، ۵۰۰ فیلم با موضوع جنگی ساخته و در اروپا نیز نمایش داده شدند.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین، سیاست پشتپرده هالیوود بر نشان دادن چهرهای قهرمان از آمریکا در جهان بود؛ قهرمانی که با حضورش آرامش را به جهان هدیه داد. اما از اواخر دهه ۶۰ و در دهه ۷۰ میلادی و سرخوردگی آمریکاییها از شکست در ویتنام و متحمل شدن خسارات روحی و مالی سنگین از این جنگ، سیاستمداران آمریکایی استفاده از موسیقی و هالیوود را برای وارونه کردن تصویر این شکست و خسارات ناشی از آن، را در اولویت قرار دادند.
تضعیف کشورهای مخالف با استفاده از هالیوود
آمریکا برای حل بحران افسردگی و سرخوردگی نظامیان آمریکایی از جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۹ میلادی فستیوال موسیقی راک را تحت عنوان «وود استاک» برگزار کرد که طی آن تمام گروههای شرکت کننده با حضور بیش از نیم میلیون نفر از علاقهمندان آمریکایی، به مدت ۳ روز و ۳ شب در دهکدهای به نام وود استاک به اجرای موسیقی پرداختند. در آن زمان مارتین اسکورسیزی و فرانسیس فوردکاپولا نیز از حاضران در فستیوال وود استاک بودند. اسکورسیزی جوان تحت تأثیر جریان جنگ و اتفاقات ناشی از آن بود و کاپولای جوان نیز به تهیه فیلمی مستند از فستیوال وود استاک مشغول بود.
جان وین در صحنهای از فیلم «یونیفورم سبز»
در عرصه سینما هم هالیوود با ساخت فیلمهایی چون «یونیفورم سبز» با بازی جان وین، برنامه خود برای تغییر دادن چهره واقعی شکست و سرخوردگی آمریکا در جنگ ویتنام را آغاز کرد و در این بین برخی از فیلمسازان نظیر مارتین اسکورسیزی و فرانسیس فوردکاپولا که فیلمهایی بر ضد جنگ آمریکا با ویتنام ساختند، از دریافت جوایز سینمایی آمریکا کنار گذاشته شدند.
نکته قابل توجه این است که سیاست پشت پرده هالیوود در ساخت فیلمهایی درباره جنگ آمریکا با ویتنام این بود که در این فیلمها با وجود اینکه ایالات متحده آمریکا کشور متجاوز به خاک ویتنام بود اما از خود چهره یک ناجی و مدافع دموکراسی را ساخته بود و در مقابل ویتنامیها افرادی منفور و فارغ از احساسات انسانی بودند.
تضعیف اتحاد جماهیر شوروی از طریق لنز دوربینهای هالیوود
اوج این تصویرگری در مجموعه فیلمهای «رمبو» دیده میشود. در این مجموعه جان رمبو با بازی سیلوستر استالونه یک سرباز سرخورده آمریکایی از جنگ ویتنام است اما در تمام قسمتهای مختلف فیلمهای رمبو، ویتنامیها دشمنانی فارغ از انسانیت به تصویر کشیده میشوند و سرخوردگی این سرباز آمریکایی نه برای کشتن ویتنامیها، بلکه به دلیل کشته شدن همرزمان و گاهی فریب خوردن از فرماندهان نظامی خود است.
در فیلمهای جنگی هالیوود با موضوع جنگ ویتنام، به غیر از تعداد معدودی از آثار، کلیت فیلمهای ساخته شده، حضور در ویتنام و کشتن مردم این کشور را به عنوان یک امر بدیهی به تصویر کشیدهاند و در این میان مخاطب با دیدن رفتار ویتنامیها با سربازان آمریکایی، تحت تأثیر قرار گرفته و از مردم این کشور آسیایی متنفر میشوند. در این بین اکثر فیلمها به فجایع و رفتارهای غیر انسانی سربازان آمریکایی با زنان و دختران ویتنامی و مردم این کشور نمیپردازند تا تصویر مردم ویتنام و جنگ با این کشور، آنگونه که سیاستمداران آمریکایی میخواهند به مردم آمریکا و سایر کشورهای جهان نشان داده شود.
بعد از جنگ ویتنام، سیاست ایالات متحده آمریکا در تضعیف رقیب جدی خود برای تبدیل شدن به قطب و قدرت نظامی اول جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود. خیال آمریکا از بابت رقبای اروپاییاش در این رقابت راحت بود زیرا بعد از جنگ جهانی دوم و خسارات ناشی از جنگ در کشورهای آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، اسپانیا و کشورهای آسیب دیده از سلطه کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی نظیر لهستان، آمریکا خود را به عنوان بهشت سبز و به دور از جنگ و خونریزی و دارای بستر مناسب برای رشد فرهنگی و اقتصادی معرفی کرد. از این رو بعد از جنگ جهانی دوم هنرمندان و چهرههای شاخص هنری به آمریکا مهاجرت کردند و آن زمان بود که هنر مدرن، اکسپرسیونیستی و انتزاعی شکل گرفت.
قهرمانهای آمریکایی ناجیان جهان هستند
هالیوود به عنوان سلاحی که سیاستمداران آمریکایی به خوبی آن را شناسایی و مورد بهرهبرداری قرار داده بودند، نقش بسیار مهمی را در تضعیف اتحاد جماهیر شوروی بر عهده گرفت. فیلمهای هالیوودی با محوریت قدرت انهدام نیروهای آمریکایی در عملیات مخرب نیروهای معارض اتحاد جماهیر شوروی نقش بسیار مؤثری در ارائه تصویر مدنظر سیاست پشت پرده آمریکا درباره رقیب اصلی خود، ایفا کردند. در ابتدا این تصویر که در آن کماندوها و نیروهای ویژه آمریکایی جهان را از خطر انهدام با بمبها و تسلیحات فوق سری نیروهای شوروی نجات میدادند، به جهانیان آمریکا را قدرتی برتر از اتحاد جماهیر شوروی نشان میدادند و در درجه دوم این فیلمها آمریکا را کشوری دوستدار صلح معرفی میکردند که تنها برای رفاه و آسایش مردم جهان خود را وارد مخاطرات جنگ میکند.
فیلمهای «مأمور ۰۰۷»، «کماندو» و «نیروهای دلتا»، همچنین فیلمهایی با محوریت قهرمانهای آمریکایی نظیر فیلمهایی با بازی ژان کلود وندام، دولف لاندگرن، چاک نوریس، آرنولد شوآرتزنگر و سیلوستر استالونه از جمله آثاری بودند که آمریکا و نیروهای آمریکایی را به عنوان ناجی جهان معرفی میکردند. این آثار با نمایش در کشورهای مختلف جهان، تصویر مدنظر سیاستمداران آمریکایی را بازتاب میدادند و این روند سلاح مخرب هالیوود، توانست تأثیرگذاری بسزایی در تضعیف اتحاد جماهیر شوروی در اذهان مردم جهان داشته باشد.
با گذشت زمان و تثبیت چهره مدنظر سیاستمداران آمریکایی در اذهان مردم جهان که با استفاده از قدرت نفوذ هالیوود انجام شده بود، آمریکا خود را برای جنگ با جهان اسلام و چهره مردم خاورمیانه آماده میکرد.
هالیوود با ساخت آثاری در مقاطع مختلف زمانی به انعکاس چهره کشورهای ایران، افغانستان، پاکستان، عراق و سوریه، آنگونه که خود مدنظر داشت، پرداخت و باز در این بین نیروها و کشور آمریکا به عنوان ناجی معرفی شدند و کشورهای مدنظر به عنوان تهدیدهایی برای مردم جهان.
انگ تروریست بودن مردم خاورمیانه در نگاه هالیوود
این جوسازی و القای تصاویر آمریکایی به مردم جهان که از طریق سینما و انیمیشن انجام میشد، بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک پر رنگتر شد تا حدی که در بسیاری از فیلمهای هالیوودی، مردم خاورمیانه به عنوان تروریست معرفی شدند.
فیلمهایی چون «روز شب، روز شب»، «۲۰۰۱/۰۹/۱۱»، «یونایتد ۹۳»، «جعبه درد»، «برجهای دوقلو»، «۳۰ دقیقه نیمه شب»، «نیمه ماه مارس»، «مرکز تجارت جهانی»، «صدمات جانبی»، «خانه دلاور» و بسیاری از آثار دیگر با موضوع حادثه ۱۱ سپتامبر، جنگ خلیج فارس و جنگ در کشورهای خاورمیانه ساخته و اکران شدند.
آمریکا در چند پروژه هالیوودی که معروفترین آنها فیلمهای «خانهای از شن و مه»، «۳۰۰» و «آرگو» هستند، نوع چهره مدنظر خود از کشور ایران را با تحریف و تعریف تاریخ کهن و همچنین تاریخ انقلاب اسلامی ایران، به جهان ارائه داده است. حتی در فیلم جدید «پلیس آهنی» نیز در سکانس ابتدایی، حضور رباتهای پلیس را برای حفظ امنیت در ایران که مردمی تروریست دارد، به تصویر میکشد.
این نوع نگاه سیاسی در هالیوود و تخریب چهره کشورهای مخالف سیاستهای آمریکا در آثار سینمایی این کشور همچنان وجود دارد و هیچگاه کمرنگ نمیشود. در یک سال سیاست پشت پرده هالیوود تصمیم میگیرد که چهرهای ناجی از آبراهام لینکلن به جهان ارائه دهد و بیان کند که لینکلن تنها ناجی آمریکا نبوده، بلکه جهان مدیون او است.
در سالی دیگر سیاست پشت پرده هالیوود سعی در تخریب چهره خاورمیانه و به خصوص کشور ایران دارد و این روند همچنان ادامه دارد.
سکانس ابتدایی فیلم «پلیس آهنی» که روباتها در خیابانهای تهران به دنبال تروریستها هستند
قاتلی که قهرمان شد
سال جاری سینمای هالیوود با ساخت آثاری چون «تک تیراندازآمریکایی» با کارگردانی کلینت ایستوود به رویکرد مخرب خود نسبت به مردم خاورمیانه و ارائه تصویری غیر انسانی از مردمان این جغرافیا به مردم آمریکا و سایر نقاط جهان، ادامه میدهد. در این فیلم که داستان کریس کایل تکتیرانداز نیروی دریایی آمریکا در جنگ عراق را روایت میکند، کایل که بیش از ۱۶۰ هدف زنده را در جنگ عراق کشته و به عنوان یک قاتل حرفهای در عراق شناخته میشود، به عنوان یک قهرمان و ناجی، عاری از اشتباه و گناه معرفی شده است.
از سوی دیگر و از نگاه فیلم و قهرمان آن مردم عراق، مردمی وحشی معرفی میشوند که حقشان کشته شدن است. نگاه موجود در این فیلم واکنش بسیاری از جوامع مسلمان جهان را برانگیخت که معتقد بودند اکران این فیلم موج جدیدی از اسلام هراسی و خشونت علیه مسلمانان میشود.
کلینت ایستوود در مصاحبهای که با سردبیر هنری سایت انگلیسی bbc داشته، درباره تصویری که در فیلم خود ارائه داده، چنین گفته است: من به جنگ عراق و یا افغانستان علاقهای ندارم ولی نسبت به کهنه سربازانی که در این جنگها جنگیدند علاقه و دلسوزی دارم. در هر جنگی یک طرف علیه طرف دیگر میجنگد و این کشمکش یا نبرد، بدون در نظر گرفتن جزییات و شاخ و برگهای آن، بهترین بستر برای خلق درام است.
با توجه به گفتههای ایستوود در این مصاحبه میتوان به این واقعیت پیبرد که هالیوود و کارگردانهای آن بدون اشاره به نگاه سیاسی خودشان به خارج از جامعه آمریکا، واقعیات را فدای ساخت درام و قهرمان پروری خود میکنند که در واقع تحریف تاریخ و اتفاقات و رخدادهای واقعی است؛ واقعیاتی که بیانگر تهاجم ایالات متحده آمریکا به کشورهای خاورمیانه به بهانه دموکراسی است.
واقعیتی که مدیران و سینماگران ایرانی فراموش نکنند
نکته قابل توجه و مهم واکنش رهبر معظم انقلاب اسلامی به سینمای هالیوود و ساخت فیلمی چون «تک تیرانداز آمریکایی» است که بازتاب گستردهای در رسانههای بینالمللی داشته است. ایشان در
دیدار نمایندگان اقلیتهای مذهبی کشور در مجلس شورای اسلامی درباره فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» فرمودند: فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» که حالا سر و صدایش بلند شده و هالیوود آن را درست کرده، تشویق میکند یک جوان مثلاً فرض کنید مسیحی یا غیر مسلمان را که تا آنجایی که میتواند و از دستش برمیآید، مسلمان را اذیت بکند، اصلاً تشویق میکند این معنا را.
مقام معظم رهبری در فرمایشات اخیرشان به سیاست پشت پرده هالیوود و ارائه نگاه سیاسی مدنظر تصمیم گیرندگان آن اشاره فرمودهاند؛ نکته مهمی که باید از سوی مسئولین و مدیران تصمیم گیرنده و همچنین فیلمسازان و دست اندرکاران سینمای ایران مورد توجه قرار گیرد تا کشور تأثیرگذار ایران نیز بتواند با استفاده مناسب از سینما، واقعیات را به جهان پیرامون خود نشان دهد.