سیامک صفری و ویشکا آسایش در صحنهای از نمایش «میسیسیپی نشسته میمیرد» «میسیسیپی نشسته میمیرد» به نویسندگی و کارگردانی همایون غنیزاده و با بازی ویشکا آسایش (آناستازیا)، سجاد افشاریان (وزیر)، بابک حمیدیان (اوبلوهه)، سیامک صفری (میسیسیپی)، همایون غنیزاده (لئون/کارگردان)، داریوش موفق (سن کلود)، امیر احمدزاده (مرد بارانیپوش)، ایمان فتاحی (اسقف) و هومان محمدحسینی (خدمتکار) از 25 مهر تا 30 آذر در تالار وحدت روی صحنه رفت و توانست به فروشی بیش از دو میلیارد تومان دست پیدا کند. چه «میسیسیپی نشسته میمیرد» را دوست داشته باشیم یا نه و چه موفقیت آن را مدیون حضور بازیگران یا تبلیغات گستردهاش بدانیم یا نه، نمیتوان انکار کرد که این نمایش رکورد فروش تئاتر را جا به جا و عنوان پرفروشترین نمایشی را که تاکنون در ایران روی صحنه رفته است از آن خود کرد. حضور پُررنگ بهرام بیضایی با وجود شش سال دوری از ایران نگاهی کوتاه به این آمار بیندازید؛ نمایش «مجلس ضربت زدن» به نویسندگی بهرام بیضایی و کارگردانی محمد رحمانیان در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر با ظرفیت 579 نفر در طول 32 اجرا به فروشی معادل 670 میلیون و 210 هزار تومان دست پیدا کرد و به عنوان پرفروشترین نمایش این تالار معرفی شد. محمد رحمانیان «مجلس ضربت زدنِ» بهرام بیضایی را از 29 خرداد تا 23 تیر 95 با حضور امیر جعفری، رامین ناصرنصیر، رضا مولائی، اشکان خطیبی، سینا رازانی، سانیا سالاری و مهتاب نصیرپور در سالن اصلی مجموعه تئاتر اجرا کرد. هنگامی که بهرام بیضایی در نخستین روزهای شهریور 89 همراه با همسرش مژده شمسایی و فرزندشان نیاسان تهران را به مقصد کالیفرنیا ترک کرد تا برای تنها یک سال تدریس در مرکز ایرانشناسی دانشگاه استنفورد آمریکا از ایران دور باشد هیچ کس فکرش را هم نمیکرد که این سفر کاری بیش از شش سال به طول بیانجامد. آنچه بهرام بیضایی برای فرهنگ ایران به جا گذاشته است چنان یگانه است که بعد از شش سال دوریاش از وطن، همچنان مخاطبان را به سالن تئاتر میکشاند و کاری میکند که آنچه با نام او روی صحنه رفته است پرفروشترین شود. هر چند بیشک تاثیر نام محمد رحمانیان و بازیگران «مجلس ضربت زدن» در این میان قابل انکار نیست. آکروباتبازهایی که دل داوران را به دست نیاوردند سیوپنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر از اول تا دوازدهم بهمن سال جاری به دبیری سعید اسدی برگزار شد. جدا از تمام نظرات و انتقاداتی که بیشک بخشی از آن سلیقهای هم بود نکتهای که همچنان موجب تعجب است انتخابهای مهرداد رایانیمخصوص به عنوان مدیر بخش بینالملل این جشنواره بود. سوالی که هنوز پاسخی نیافته این است که مدیر بخش بینالملل به سراغ کدام نمایشهای خارجی رفت که جدا از نظرات منفی مخاطبان و خبرنگاران، داوران این بخش نیز رغبتی برای گنجاندن این آثار در فهرست نامزدهای دریافت جایزه مسابقه بینالملل نداشتند؟
نمایش «شاخص» از فرانسه از جمله آثار اجرا شده در سیوپنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر هیئت داوران مسابقه بینالملل جشنواره تئاتر فجر شامل فرهاد مهندسپور، مسعود دلخواه، تئودور اسپیریتو (یونان)، گونگ سئوک (کره جنوبی) و ناتاشا ونوستند (هلند) بودند. آنچه عجیب بود این که از میان 38 نامی که به عنوان نامزد دریافت جایزه مسابقه بینالملل معرفی شد، تنها هفت نام خارجی بود. به این معنی که 31 نفر از نامزدها از میان آثار ایرانی انتخاب شدند. عجیبتر آن که در شاخههای موسیقی، بازیگری مرد و نمایشنامهنویسی هیچ نامی از کارهای خارجی دیده نشد. این که فرهاد مهندسپور، مسعود دلخواه، تئودور اسپیریتو، گونگ سئوک و ناتاشا ونوستند برای انتخاب نامزدها آثار ایرانی را به نمایشهای خارجی ترجیح دادند نه دلیلی بر بهتر بودن کیفیت آثار ایرانی که تاکیدی بر ضعف نمایشهای خارجی بود. طبیعتا زمانی که اکثر آثار خارجی، پرفورمنسهایی متکی بر نور، موسیقی و حرکت بودند، نامزدی برای بخش نمایشنامهنویسی وجود نداشت و وقتی اجراگران، آکروباتبازهایی بودند که روی سر و دستشان میچرخیدند، نمیشد از نامزد نشدنشان گلایه کرد. اگرچه انتخابهای مدیر بخش بینالملل یأسآور بود اما همین این که هیئت داوران تسلیم نشدند و نام دستاندرکاران آثار خارجی را در فهرست نامزدهای دریافت جایزه مسابقه بینالملل قرار ندادهاند، جای امیدواری داشت. حضور یکی از مهمترین چهرههای تئاتر معاصر جهان در تهران مهرداد رایانیمخصوص مدیر بخش بینالملل سیوپنجمین جشنواره تئاتر فجر، اگرچه در طول جشنواره متعجب و ناامیدمان کرد اما با پایان جشنواره یوجینو باربا مدیر تئاتر اودین و از مهمترین چهرههای تئاتر معاصر جهان را به تهران آورد. یوجینو باربا سال 1955 میلادی در حالی که جوانی 19 ساله بود محل تولدش را در ایتالیا ترک کرد و به اسکاندیناوی و سپس نروژ رفت. او در آن جا شروع به درس خواندن در دانشگاه کرد. سپس تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل بورس بگیرد. تنها جایی که به او بورس داد دانشگاهی در لهستان بود. باربا به لهستان رفت و شروع به خواندن تئاتر کرد.
از راست؛ یوجینو باربا، روبرتا کریری (از اعضای گروه تئاتر اودین)، پیمان شریعتی (مدیر مجموعه تئاترشهر) یوجینو باربا وقتی وارد لهستان شد به یکی از گروههای تئاتر سنتی این کشور پیوست که متعلق به جوانی به نام یرژی گروتوفسکی بود. گروتوفسکی اگرچه تنها سه سال از باربا بزرگتر بود اما در آن زمان کارگردانی معروف شده بود. مبنای تمرینات گروتوفسکی در اوایل براساس یوگا بود و رفته رفته حرکات آکروباتیک هم به آن اضافه شد. یوجینو باربا همه این تمرینات را تماشا میکرد و میدید او چطور با بازیگرانش تمرین میکند. گروتفسکی و باربا سه سال و نیم در کنار هم بودند و مدتی باربا به عنوان دستیار گروتفسکی مشغول به کار شد. زمانی که باربا به نروژ برگشت تصمیم گرفت گروهی کوچک شبیه گروه گروتفسکی بسازد. پس جستوجو برای یافتن بازیگرانی را که دوست داشته باشند با او کار کنند آغاز کرد. هیچ بازیگر حرفهای نپذیرفت با او کار کند چون جوان بود، تجربه نداشت و پول هم نداشت. باربا به مدرسه ملی بازیگری نروژ رفت. لیست کسانی را که درخواستشان برای تحصیل در این مدرسه رد شده بود گرفت و شروع به زنگ زدن به آنها کرد. در سال 1964 اولین جلسه گروه تئاتر یوجینو باربا با حضور 17 نفر برگزار شد و جلسه دوم با حضور تنها پنج نفر. باربا از سال 1964 گروه تئاتر اودین را با حضور همین پنج نفر در اسلو پایتخت نروژ شکل داد و سال 1966 به شهر هولستبر در دانمارک نقل مکان کرد. حضور یوجینو باربا و گروه تئاتر اودین در تهران، برپایی چهار کارگاه پیشرفته، دو پرفورمنس و اجرای نمایش «درخت» در نیمه دوم بهمن سال جاری به مدت یک هفته از اتفاقات مهم سال 95 است. کارناوالی شاد و رنگارنگ با حضور عروسکها نمیتوان به شانزدهمین جشنواره دوسالانه نمایش عروسکی تهران-مبارک فکر کرد و از کارناوالی با حضور عروسکها، بچهها و بزرگترها کیف نکرد. شانزدهمین جشنواره دوسالانه تئاتر عروسکی تهران- مبارک به دبیری مرضیه برومند از یکم تا هفتم شهریور سال جاری در تهران برگزار شد. اگرچه برومند خود در اختتامیه این جشنواره به واسطه درگذشت زندهیاد داود رشیدی رخت عزا به تن داشت اما شادی حاصل از کارناوال افتتاحیه هنوز هم کاری میکند که دلمان غنج برود.
از راست؛ مهتاب کرامتی، مرضیه برومند، فاطمه معتمدآریا، حمید جبلی در کارناوال جشنواره تهران مبارک کارناوال یا شادپیمایی عروسکی اول شهریور 95 در فاصله میان تالار وحدت تا محوطه باز تئاترشهر برگزار شد و شرکتکنندگان از حدود ساعت 17 و 30 دقیقه مقابل تالار وحدت گرد هم آمدند و با طی کردن خیابان شهریار و پارک دانشجو به محوطه باز تئاترشهر رسیدند. در این گردهمایی عروسکی، تمام گروههای شرکتکننده در جشنواره با عروسکهایی در اندازههای مختلف از غولپیکر تا انگشتی حضور داشتند و از خانوادهها دعوت شده بود تا کودکان و عروسکهایشان را برای شرکت در این جشن همراه خود بیاورند. این گردهمایی سرشار از رنگ، موسیقی، کودک و عروسک؛ نه به قصد عزاداری که به قصد شادی، نه با فراخوان دولتی که به دعوت خانه عروسک از چیزهایی است که نمیتوان فراموشش کرد. همنشین ساکنین خاوران؛ از گورستان تا پردیس کلنگ پردیس تئاتر تهران (خاوران) هم زمان با فرهنگسرای خاوران در سال 72 زده شد اما حدود 23 سال طول کشید تا سرانجام در بهمن سال جاری، این مجموعه که اکنون تحت مدیریت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است به شکل رسمی افتتاح شود. پردیس تئاتر تهران شامل یک سالن اصلی با ظرفیت 900 نفر و صحنهای به مساحت 600 مترمربع و عمق 30 متر است. این سالن قابلیت نمایش فیلمهای 35 میلیمتری و سه بعدی را هم دارد. به جز سالن اصلی، شش سالن دیگر شامل دو بلکباکس 260 مترمربعی و سه بلکباکس 150 مترمربعی در این پردیس وجود دارد. سالن دیگر این مجموعه برای اجرای نمایشهای عروسکی، نمایش کودک، همایش و نشستهای تخصصی و جلسات نقد با مساحت 150 متر و ظرفیت 80 نفر در نظر گرفته شده است و قابلیت پخش فیلم با ویدئو پروژکتور دارد. پشت سالن اصلی، ساختمانی سه طبقه شامل اتاق گریم، لباس و... ساخته شده است که در طبقه سوم آن پلاتویی به مساحت 720 متر و در طبقه همکفش کارگاه خیاطی و کارگاه ساخت دکور وجود دارد. در فاصله سالنهای بلکباکس و ساختمان اصلی هم فضایی برای اجرای تئاترهای خیابانی هست. خاوران واقع در جنوب شرقی تهران، محلهای پرجمعیت با کوچه پس کوچههای زیاد است و آنچه اکنون پردیس تئاتر تهران نام گرفته پیش از این گورستانی متروک در این محله بوده است. فرهنگسرای بهمن شهریور 1370 در منطقه 16 و فرهنگسرای خاوران بهمن 1373 در منطقه 15 بازگشایی شدند؛ دو نهاد فرهنگی که در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد نامشان بسیار شنیده میشد و در روزهای اوج خود بودند اما پس از گرفته شدن مدیریت فرهنگسراها از شهرداری و واگذاری آن به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران که سال 1375 تاسیس شد، ورق برگشت و گویی بر فرهنگسرای بهمن و خاوران خاک مرده پاشیدند. با توجه به این که مدیریت پردیس تئاتر تهران (خاوران) هم بر عهده سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است، بیم آن میرود که با همان شیوه مدیریت، سرنوشت مشابهی در انتظار این پردیس تازه تاسیس باشد. بازتولید؛ کارگردانانی که به سراغ اجرای دوباره آثار پیشینشان رفتند در سال 95 سالنهای نمایشی تهران میزبان 34 اثر بود که تعدادی از آنها پس از سالها مجددا روی صحنه رفتند و تعدادی هم در یک سال برای دو یا سه بار اجرا شدند. این آثار شامل؛ «آخرین نامه» مهرداد کورشنیا/ «خدای کشتار» علی سرابی/ «ایوانف» امیررضا کوهستانی/ «ماه در آب» محمد یعقوبی/ «باغبان مرگ» آروند دشتآرای/ «هنگامی که...» حمید پورآذری/ «موسیو ابراهیم» علیرضا کوشکجلالی/ «همسایه آقا» حسین کیانی/ «برای کلاه آهنیها» پژمان عبدی/ «ویلن تایتانیک» پیترو فلوریدیا/ «سقراط» حمیدرضا نعیمی/ «بیرون پشت در» ایمان اسکندری/ «رویای یک شب نیمه تابستان» مصطفی کوشکی/ «ماتریوشکا» پارسا پیروزفر/ «ناگهان پیت حلبی» کورش سلیمانی/ «تنها راه ممکن» محمد یعقوبی/ «خرمهره» محسن قصابیان/ «استثنا و قاعده» سعید میرزایی و علیرضا محبت/ «باد شیشه را میلرزاند» مصطفی کوشکی و هستی حسینی/ «بازی یالتا» لوون هفتوان/ «بیشعوری» سیدعلی حسینی/ «بیوههای غمگین سالار جنگ» شهابالدین حسینپور/ «علیمردان خان» سینا نورایی/ «دختر یانکی» بهرام تشکر/ «دکلره» مهدی کوشکی و صحرا فتحی/ «کروماکی» مارین ونهولک/ «شمس پرنده» پری صابری/ «چمدان» فرهاد آئیش/ «مثل آب برای شکلات» ابراهیم پشت کوهی/ «افسون معبد سوخته» کیومرث مرادی/ «قصه قصر یخی» مسعود روستا/ «کرمهای کتابخوان» و «گرگهای دوستنداشتنی» علیرضا جعفری مرام و «کسوف» ایوب آقاخانی بودند. بازتولید از جمله مسائلی است که موافق و مخالف کم ندارد. مخالفانش معتقدند بودجه ناچیز تئاتر باید صرف تولید آثار تازه شود و هنرمندان موفقی که سالهای گذشته آثار خوبی به صحنه بردهاند حتما میتوانند آثاری جدید هم تولید و اجرا کنند. آنها همچنین میگویند شرایط اجتماعی تغییر پیدا میکند و یکسان نیست و معلوم نیست کاری که در گذشته مورد استقبال قرار گرفته باز هم موفق باشد. مخالفان گمان میکنند بازتولید نمایشها باعث میشود هنرمند خود را تکرار کند. محمد یعقوبی اما از موافقان بازتولید معتقد است: «نگاه یک بار مصرف به نمایشنامههای ایرانی نگاهی توهینآمیز است. این دردناک است که نمایشنامههای مختلف خارجی در همه نقاط دنیا هر سال بازتولید شود و این اتفاق برای هیچ نمایش شاخص ایرانی رخ ندهد؛ گویا در باور ما برای بازتولید آثار نمایشی خارجی توجیهای وجود دارد ولی برای بازتولید آثار موفق ایرانی این موضوع جا نیفتاده است.» حسین کیانی نیز از موافقان بازتولید میگوید: «بازتولید یک اثر نمایشی از نظر من مثل تجدید چاپ یک رمان است. در مورد رمانی که بارها و بارها تجدید چاپ میشود آیا میتوان گفت نویسندهاش از نوشتن عاجز شده است؟! معتقدم به هیچوجه این گونه نیست؛ دلیل این که بازتولید مذموم شمرده و یا امری غیر هنری تلقی میشود، این است که مفهومش غلط جا افتاده، در حالیکه اساسا اینگونه نیست. بازتولید اگر به گونهای باشد که تغییرات زمانهاش در آن درج شود و با معرفت، شعور و خلاقیتهای جدید همراه باشد، نه تنها بد نیست، بلکه نشاندهنده رشد و پیشرفت فکری، ذهنی و خلاقیت هنرمند نیز هست و آنگونه که چند سال پیش در بدو شروعش، بعضی از دوستان و هنرمندان به آن نگاه میکردند اساسا امری مذموم نیست. اگر نویسنده یا خالق اثر که ممکن است کارگردان هم باشد، تغییرات زمانه را در اثر بازتولیدی خود در نظر بگیرد، آن را روزآمد کند و مدت زمانی را که از تولید اثر گذشته لحاظ کرده و حرف روز خودش را بزند، میتوان آن اثر را به عنوان خلقی جدید تلقیکرد.» خوب یا بد تئاتر تهران در سال 95، شاهد 34 بازتولید یا بازاجرا بود، روندی که احتمالا در سال 96 نیز پیگیری خواهد شد. آینده نامشخص مرکز مطالعات اجرایی قشقایی اسفند 93 بود که خبر آمد سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر قرار است تبدیل به مرکز مطالعات اجرایی شود. ایده اولیه برای اداره این مرکز که از پنجم اردیبهشت 95 اجرایی و توسط پریسا مقتدی رئیس وقت مجموعه تئاترشهر و اعضای شورای مشاوران این مرکز متشکل از فارس باقری، علیاصغر دشتی و آروند دشتآرای مطرح شد جذاب بود؛ اختصاص فضای مرکز مطالعات اجرایی قشقایی به گروههای واجد شرایط به مدت 15 روز از ساعت 9 صبح تا 10 شب جهت استقرار کامل و بهرهبرداری و خلاقیت گروهی اما اکنون که حداقل شاهد اجرای 12 پروژه بودهایم حاصل، چیزی جز حسرت نرسیدن به اهداف اولیه نیست. یکی از اهداف اساسی این مرکز چنان چه از نام آن برمیآید؛ «مرکز مطالعات اجرایی قشقایی»، تقویت و تمرین دیدگاه پژوهش محوری به جای اجرا محوری بود و تشویق گروهها به تمرکز بر مطالعهای که حاصلش در اجرا دیده شود. اتفاقی که بنا بر مشاهدات عینی نه تنها در مواردی رخ نداد و پیگیری نشد که بعضی از گروهها گاهی تا چند روز مانده به اجرا، از برنامه نشستها و کارگاههایی که برگزار خواهند کرد بیاطلاع بودند و به دنبال کسانی میگشتند که بار بخش مطالعاتی را بر دوش کشند، بی شک خلاف این نیز دیده میشد اما آیا نمیتوان همین موارد را به عنوان نقاط ضعفی اساسی برای مرکز مطالعات قشقایی در نظر گرفت؟ از سوی دیگر بسیاری از نمایشهای روی صحنه رفته در قالب این پروژه گاهی به دلیل ناشناخته بودن گروه و نداشتن بودجه کافی برای تبلیغات و گاهی به علت سطح کیفیتی نازلشان، نتوانستند مخاطبان را به سالن بکشانند و حتی اجراهایی با حضور تنها دو تماشاگر نیز در میان آنها دیده شد! ایده تبدیل سالن قشقایی به پروژه مرکز مطالعات قشقایی در زمان مدیر پیشین مجموعه تئاترشهر پریسا مقتدی شکل گرفت و از اردیبهشت 95 آغاز شد اما به نظر میرسد با تغییر مدیریت و آمدن پیمان شریعتی از ششم مرداد سال جاری، چنان میلی هم به ادامه این روند وجود ندارد و قرار است مرکز مطالعات قشقایی به همان سالن قشقایی تبدیل شود. چنان چه تاکنون برنامه سال آینده این مرکز و پروژههایی که احتمالا در آن اجرا خواهد شد اعلام نشده است. از آتش گرفتن نخالهها تا وحشت گرفتار شدن به سرنوشت پلاسکو شامگاه چهارشنبه 11 اسفند بود که خبر آمد؛ تئاتر شهر آتش گرفته است. خبر کوتاه بود و هولناک. 40 روز پیش از آن، ساختمان پلاسکو پس از آتشسوزی به شکل عمودی فرو ریخته بود و آتشنشانان و شهروندان عادی را در خود بلعیده بود. تئاترشهر اما پلاسکوی دوم نشد. همان زمان پیمان شریعتی مدیر این مجموعه در گفتوگو با خبرگزاری خبرآنلاین گفت: «در محوطه کارگاه بیرون از سالنهای مجموعه، جوشکاری انجام میشد که بخشی از آن روی نخالههای بیرون کارگاه پرید و باعث گر گرفتن آنها شد.» او ادامه داد: «این آتش به سرعت با کپسول آتشنشانی خاموش شد. با این حال برای اطمینان خاطر با آتشنشانی تماس گرفته شد تا در محل حضور داشته باشد و بررسی لازم انجام شود که در نهایت هم اتفاق خاصی رخ نداد.» مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی نیز در این خصوص در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا توضیح داده بود: «نکته مسلم این است که تئاترشهر یک ساختمان کهنسال است که به توجه و مرمت نیاز دارد و راههای دسترسی به آن هم مناسب نیست. چندی قبل که چند تن از دوستان از شورای شهر به تئاترشهر آمده بودند و صحبتی هم با مدیریت آتشنشانی داشتند، بحث بر سر این بود که بسته شدن کوچه پشت تئاترشهر یعنی حد فاصل مسجد و مجموعه، راه دسترسی به تئاترشهر را سخت کرده است؛ همانطور که در شب حادثه اخیر، ماموران آتشنشانی مجبور شدند تردد در چهارراه ولیعصر را به نوعی متوقف کنند چون رسیدگی به ساختمان با شرایط موجود سخت است و این فرصت خوبی را فراهم کرد که همه نسبت به شرایط آگاه شوند.» تعلیق و پایان باز؛ سهم مجموعه تئاترشهر از بازسازی بازسازی مجموعه تئاترشهر اتفاقی نیست که به سال 95 مربوط باشد. دور جدید بازسازی مجموعه تئاترشهر از پاییز سال 93 آغاز شد و همچنان ادامه دارد. مهدی شفیعی مدیر کل هنرهای نمایشی در آخرین روزهای سال 95 ضمن گفتوگوی مورد اشاره با خبرگزاری ایسنا درباره آخرین وضعیت بازسازی مجموعه تئاترشهر گفته بود: «متاسفانه بحث بازسازی تئاترشهر پیگیری جدی نشد چون ردیف بودجه مشخصی نداشت و در حال حاضر هم اعتبارات آن از یک ردیف بودجه عمومی تامین میشود که متعلق به تمام پروژهها است. بنابراین در سال 95 اتفاقی جدی در حوزه بازسازی تئاترشهر رخ نداده است.» شفیعی با اشاره به قدمت حدود 45 ساله تئاترشهر و کهنسالی آن تصریح کرده بود: «اعتبار فعلی از ردیف بودجه تعمیر و تجهیز همه اماکن متعلق به وزارت ارشاد است و امیدواریم در سال آینده ردیف بودجه مستقلی برای بازسازی مجموعه تئاترشهر ایجاد شود تا بتوان به آن اتکا کرد.» پس، از سهم مجموعه تئاترشهر از بازسازی در سال 95 تنها میتوان با عنوان پایان باز و تعلیق یاد کرد. از تقدیم «متاستاز» به همپایان استاد شجریان متاستاز یا فراگستری به گسترش و مهاجرت سلولهای سرطانی از یک بافت به بافتهای دیگر گفته میشود و همپا کسی است که در کنار بیمار سرطانیاش نفس میکشد، با او زندگی میکند، شب و روزش را با او میگذراند و سعی دارد دم برنیاورد... «متاستاز» و «همپا» توسط علیاصغر دشتی وارد دایره لغات اهالی تئاتر شد. این کارگردان تئاتر با نمایش «متاستاز» به همپایان بیماران سرطانی پرداخت، کسانی که به لحاظ روانی بیشترین آسیب را در دوران درمان فرد بیمار متحمل میشوند. این نمایش در سال 94 در طول چهار ماه اجرا در هشت سالن شهر تهران، در مجموع 54 اجرا داشت. گروه اجرایی، اول اسفند 94 همزمان با آخرین روز اجرای «متاستاز» را، به عنوان روز «همپا» معرفی کردند. هر چند این روز هنوز در تقویم رسمی وجود ندارد اما آنها امیدوارند بتوانند تا سال 97، اول اسفند را به عنوان روز «همپا» ثبت کنند. 27 بهمن سال جاری و در آستانه روز «همپا»، فیلمِ تئاترِ «متاستاز» در پردیس چارسو اکران شد. در این روز علیاصغر دشتی ضمن ادای احترام به همپایان زندهیادان رکنالدین خسروی و دنیا فنیزاده، این اکران را به همپایان استاد محمدرضا شجریان تقدیم کرد. ثبت روز ملی هنرهای نمایشی در تقویم 96 در سال 1962 میلادی انیستیتو بینالمللی تئاتر (ITI ) روز 27 مارس (برابر با هفتم فروردین 1341 شمسی) را به عنوان روز جهانی تئاتر تعیین کرد. این روز اما در ایران روزی در میانه تعطیلات عید بود و تئاتر سوت و کور. پیش از سال 1390 گزینه پیش روی همه سالنهای تئاتر در نوروز تعطیلی بود تا این که امیر دژاکام با نمایش «نصرت خانم، مادرم و نوروز» که از هفتم فروردین 1390 در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت این سنت را شکاند. در نوروز 91 و 92 اوضاع به روال سابق بازگشت و تنها پرسنل حراست پشت درهای بسته، مراقب سالنها بودند. در نوروز 93، 94 و 95 بار دیگر قفل تماشاخانهها باز شد و خوشبختانه این اتفاق در نوروز 96 نیز ادامه خواهد داشت. این بار اما اتفاق خجسته دیگری هم رخ داده است و نه تنها مجموعه تئاترشهر، تالار هنر، پردیس تئاتر تهران (خاوران) و تئاتر خصوصی باران از هفتم و تماشاخانه سنگلج از سوم فروردین شاهد روی صحنه رفتن نمایشهایی خواهند بود که در جلسه 783 شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز هفتم فروردین به عنوان روز ملی هنرهای نمایشی اعلام و مقرر شد این روز از سال 96 در تقویم ثبت شود. 57242